۹ نتیجه برای تقوا
نصیبه اباذری، داود تقوایی،
دوره ۱۴، شماره ۵۳ - ( ۳-۱۳۹۴ )
چکیده
سلامت روانی والدین کودکانی که نارسایی تحولی عقلی خفیف دارند همواره منظور نظر پژوهشگران فعال در حیطۀ کودکان استثنایی بوده است. پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر آموزش توانش حل مسأله بر رضایت زناشویی (مشتمل بر مؤلفه های «موضوعات شخصیتی»، «حل تعارض» و «فعالیتهای اوقات فراغت») مادران دارای فرزند دختر نارسای تحولی عقلی خفیف شهر اراک در سال تحصیلی ۹۱ انجام گرفت. جامعۀ آماری شامل کلیۀ مادران دارای فرزند دختر نارسای تحولی عقلی خفیف زیر نظر آموزش و پرورش در سال ۱۳۹۱ با حجم ۸۱ نفر بودند. حجم نمونه شامل ۳۰ نفر از مادران این کودکان بود. این افراد بهصورت داوطلبانه برای همکاری شرکت کردند و بهصورت تصادفی ساده، ۱۵ نفر بهعنوان گروه آزمایش، و ۱۵ نفر بهعنوان گروه گواه انتخاب شدند. یک پیشآزمون با استفاده از «پرسشنامۀ رضایت زناشویی انریچ» از هر دو گروه گرفته شد، سپس به گروه آزمایش طی ۵ جلسه (هر جلسه، ۹۰ دقیقه) توانش حل مسأله آموزش داده شد، در حالی که به گروه گواه آموزشی داده نشد. پس از پایان دورۀ آموزش، از هر دو گروه مجدداً «پرسشنامۀ رضایت زناشویی انریچ» (پسآزمون) بهعمل آمد. یافتههای پژوهش نشان داد که آموزش توانش حل مسأله تأثیر معناداری بر مؤلفه های «موضوعات شخصیتی»، «حل تعارض»، و «فعالیتهای اوقات فراغت» این مادران داشته است.
میناسادات خونساری، بیوک تاجری، مهران سرداری پور، محمد حاتمی، مرحان حسین زاده تقوایی،
دوره ۱۸، شماره ۷۳ - ( ۱-۱۳۹۸ )
چکیده
زمینه: تحقیقات زیادی اثربخشی آموزشهای شفقت و تئوری انتخاب بر احساس درماندگی آموخته شده و خودکارآمد پنداری دانشآموزان را نشان داده اند. اما کدامیک از این آموزش ها می تواند اثربخش تر باشد؟ هدف: هدف از این پژوهش اثربخشی آموزش گروهی شفقت و تئوری انتخاب بر احساس درماندگی آموخته شده و خودکارآمد پنداری دانشآموزان بود. روش: طرح این پژوهش شبهآزمایشی با پیشآزمون - پسآزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری را کلیه دانشآموزان دختر ۱۵-۱۸ ساله شهر کرج تشکیل دادند که از میان آنها تعداد ۴۵ دختر بهصورت نمونه در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه گواه (هر گروه ۱۵ نفر) گمارده شدند. معیارهای ورود شامل سن و مشغول به تحصیل بودن در مقطع متوسطه و معیارهای خروج شامل داشتن بیماری جسمی خاص یا مصرف داروهای روانپزشکی ضمن اجرای پژوهش بود. هریک از گروههای آزمایش ۸ جلسه ۹۰ دقیقهای یکی از ساختارهای آموزش گروهی شفقت (گیلبرت، ۲۰۱۰) و تئوری انتخاب (گلاسر، ۲۰۰۹) را دریافت کردند و گروه گواه در این مدت هیچ گونه مداخلهای دریافت نکرد. آزمودنیها با استفاده از مقیاس درماندگی آموخته شده کوینلس و نلسون(۱۹۸۸) و نیز مقیاس خودکارآمدپنداری شرر(۱۹۸۲) در مراحل پیشآزمون و پسآزمون ارزیابی شدند. یافته ها: نتایج تحلیل کوواریانس، تفاوت معناداری را بین گروههای آزمایش با یکدیگر و نیز با گروه گواه نشان داد. این تفاوت ها در احساس درماندگی آموخته شده (۰/۰۰۱>p) و خودکارآمد پنداری (۰/۰۱>p) معنیدار بودند. همچنین، اثربخشی آموزش تئوری انتخاب در مقایسه با آموزش شفقت بیشتر بود. نتیجه گیری: هر دو نوع آموزش گروهی توانستند بر کاهش احساس درماندگی آموخته شده و افزایش خودکارآمدپنداری دانشآموزان مؤثر باشند ولی آموزش تئوری انتخاب مؤثرتر از آموزش شفقت بوده است.
آرش ذنوبی تبار، علی تقوائی نیا،
دوره ۱۸، شماره ۷۶ - ( ۴-۱۳۹۸ )
چکیده
زمینه: پژوهش ها اثربخشی مداخلات مثبت نگر را بر ارتقاء احساسات، رفتارها و شناخت های مثبت در دانش آموزان مورد تأیید قرار داده اند. به همین دلیل امروزه توجه به این مداخله ها به منظور حفظ سلامت تحصیلی دانش آموزان مورد توجه قرار گرفته است. بنابراین، مسأله این است که آیا بستۀ آموزش مثبت می تواند بر عواطف و روابط معلم – دانش آموز تأثیر بگذارد؟ هدف: این پژوهش با هدف اثربخشی بستۀ آموزش مثبت بر عواطف و روابط معلم – دانش آموز انجام گرفت. روش: طرح پژوهش، نیمه آزمایشی و از نوع پیش آزمون - پس آزمون و گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش را کلیه دانش آموزان پایۀ ششم ابتدائی منطقۀ درودزن شهرستان مرودشت تشکیل میدادند که از میان آنها تعداد ۴۰ نفراز این جامعه به روش نمونه گیری تصادفی چندمرحله ای به عنوان نمونه انتخاب و در دو گروه ۲۰ نفری(گروه آزمایش و گروه گواه) به صورت تصادفی جایگزین شدند. مداخلۀ آموزشی مبتنی بر بستۀ آموزش مثبت کویلیام (۲۰۰۳) و گنزالز و همکاران (۲۰۱۴) طی ۱۰ جلسۀ یک ساعته برای گروه آزمایش اجرا شد. به منظورگردآوری داده ها از برنامۀ عاطفۀ مثبت و منفی (واتسن و همکاران (۱۹۸۸) و پرسشنامۀ روابط معلم - دانش آموز (مورری و زوواک، ۲۰۱۱) استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها، ازآزمون تحلیل کواریانس چند متغیره استفاده شد. یافته ها: نتایج نشان داد بستۀ آموزش مثبت موجب ارتقاء عاطفۀ مثبت و روابط معلم – دانش آموز و کاهش عاطفۀ منفی گروه آزمایش در مقایسه با گروه گواه گردید(۰/۰۰۱>P). نتیجه گیری: براساس یافته ها می توان نتیجه گرفت که بستۀ آموزش مثبت می تواند موجب ارتقاء عواطف مثبت و بهبود روابط معلم – دانش آموز گردد.
پریسا کرمی دولتشاه، علی تقوائی نیا، فریبرز نیکدل،
دوره ۱۸، شماره ۸۲ - ( ۱۰-۱۳۹۸ )
چکیده
زمینه: برآورده شدن نیازهای روانشناختی اساسی از عوامل تعیین کنندۀ اصلی رواندرستی فاعلی به شمار می رود. کشف روابط این متغیرها از اهمیت تربیتی و کاربردی برخوردار است. اما نکته قابل توجه این است که نقش میانجی برخی متغیرها مانند امید و چشم انداز آینده در این روابط مشخص نشده است. هدف: هدف پژوهش حاضر، بررسی رابطۀ نیازهای روانشناختی اساسی و رواندرستی فاعلی با میانجی گری نقش امید و چشم انداز آینده در دانشآموزان بود. روش: این پژوهش توصیفی و از نوع همبستگی بود. جامعۀ آماری پژوهش را کلیۀ دانش آموزان دختر مقطع متوسطه دوم شهر خرم آباد تشکیل می دادند که از میان آنها تعداد ۲۴۰ نفر با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی چندمرحله ای انتخاب شدند. داده ها با استفاده از پرسشنامه های نیازهای روانشناختی اساسی (دسی و ریان،۲۰۰۰)، امید (اسنایدر و همکاران، ۱۹۹۱)، چشم انداز آینده (زیمباردو و بوید، ۱۹۹۹)، رضایت از زندگی (دینر و همکاران، ۱۹۸۵) و عاطفۀ مثبت و منفی (واتسون و همکاران، ۱۹۸۸) جمع آوری و به روش مدل یابی معادلات ساختاری تحلیل شدند. یافته ها: نتایج نشان داد که برآورده شدن نیازهای روانشناختی اساسی و امید رابطۀ مثبت و معناداری با رواندرستی فاعلی داشتند. همچنین نیازهای روانشناختی اساسی به طور غیرمستقیم و از طریق امید و چشم انداز آینده با رواندرستی فاعلی رابطه داشتند (۰/۰۰۱>P). اما چشم انداز آینده با رواندرستی فاعلی رابظۀ معنا داری نداشت. نتیجه گیری: نیازهای روانشناختی اساسی، امید و چشم انداز آینده نقش قابل ملاحظه ای بر روان درستی فاعلی دانش آموزان دارند.
آسیه روزی طلب، علیرضا ماردپور، علی تقوایی نیا،
دوره ۲۱، شماره ۱۱۶ - ( پاییز ۱۴۰۱(آبان)، ۱۴۰۱ )
چکیده
زمینه: شواهد پژوهشی نشان میدهد که تجارب منفی در خانواده های شهدا و ایثارگر، ممکن است منجر به پایین آمدن وضعیت سلامت روان گردد. بنابراین، مداخلاتی که بتواند بحران معنا و بهزیستی روانی را برای مقابله با چالش ها و رهایی از پوچی و بیهودگی در این جامعه افزایش دهد از اهمیت بالایی برخودار هستند. اما در زمینه کاربرد این درمان ها در این جامعه شکاف مطالعاتی وجود دارد.
هدف: این مطالعه با هدف بررسی تأثیر آموزش مبتنی بر چشم انداز زمان بر بهزیستی روانشناختی، احساس معنا در زندگی و سرزندگی همسران شهدا و جانبازان انجام شد.
روش: این مطالعه نیمه تجربی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. بیست و هشت نفر از همسران شهید و جانباز شهر شیراز، به صورت در دسترس در این مطالعه شرکت کردند و به صورت تصادفی در گروه کنترل (۱۴ نفر) و آزمایش (۱۴ نفر) قرار گرفتند. از پرسشنامه های بهزیستی روانشناختی ریف (۱۹۹۵)، پرسشنامه معنای زندگی استگر (۲۰۰۵) و پرسشنامه سرزندگی رایان و فردریاک (۱۹۹۷) برای جمعآوری دادهها استفاده شد. مداخله مبتنی بر چشم انداز زمان در ۶ جلسه انجام شد. دادهها با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس چندمتغیری تحلیل شدند.
یافته ها: یافته ها نشان داد که آموزش مبتنی بر رویکرد چشم انداز زمان بر احساس معنای زندگی تأثیر دارد (۰/۰۵ ˂p) اما بر سرزندگی و شاخص های پرسشنامه بهزیستی روانشناختی اثر معنی داری نداشت (۰/۰۵ ˃p).
نتیجهگیری: بر اساس نتایج این مطالعه میتوان گفت، مداخله مبتنی بر چشم انداز زمان می تواند به عنوان روشی برای بهبود احساس معنای زندگی در همسران شهید و جانباز مطرح باشد و لذا آگاهی و استفاده از این روش جهت بهبود احساس معنای زندگی میتواند کمککننده باشد.
مریم نوری زاده میرابادی، مرجان حسین زاده تقوایی، رضا مولودی، شیدا سوداگر، مریم بهرامی هیدجی،
دوره ۲۱، شماره ۱۲۰ - ( زمستان ۱۴۰۱ (اسفند)، ۱۴۰۱ )
چکیده
زمینه: سبکهای مقابلهای ناکارآمد و نگرانی درباره تصویر بدنی از جمله مؤلفههایی هستند که بر روی افراد چاق دچار اختلال پرخوری تأثیر میگذارند و منجر به رفتارهای ناسالم خوردن میشوند. با این وجود مداخلات عمیق روانشناختی که بر روی این مؤلفهها تمرکز کند، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. با توجه به اینکه طرحواره درمانی، درمان یکپارچه، عمیق و کارآمدی است سؤال پژوهش حاضر این است که آیا این مداخله میتواند بر سبکهای مقابلهای و نگرانی تصویر بدنی در افراد چاق مبتلا به اختلال پرخوری تأثیرگذار باشد؟
هدف: هدف پژوهش اثربخشی طرحوارهدرمانی بر سبکهای مقابله ای و نگرانیهای تصویربدنی در افراد چاق مبتلابه اختلال پرخوری بود.
روش: طرح پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با ساختار تک آزمودنی شامل خط پایه، مداخله و پیگیری بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه زنان چاق مبتلا به پرخوری مراجعهکننده به یک کلینیک لاغری شهر تهران در سالهای ۱۴۰۱-۱۴۰۰ بود. نمونه پژوهش را هشت نفر از زنان چاق تشکیل داده بودند. ابزار پژوهش پرسشنامه جبران افراطی یانگ و رای (۱۹۹۴)، پرسشنامه اجتناب یانگ و رای (۱۹۹۴)، پرسشنامه نشانه های اختلال خوردن فیربورن (۲۰۰۸) و مصاحبه نیمه ساختاریافته و پروتکل طرحواره درمانی (سیمپسون، ۲۰۱۸) بود. برای تجزیهوتحلیل دادهها از درصد دادههای ناهمپوش، درصد بهبودی و شاخص تغییرات معتبر و نمودار روند استفاده شد.
یافتهها: شاخصهای درصد بهبودی، درصد دادههای ناهمپوش و شاخص تغییرات معتبر در متغیر اجتناب برای شرکتکنندگان دوم، چهارم، ششم، هفتم و هشتم؛ در متغیر جبران افراطی برای شرکتکنندگان چهارم، ششم، هفتم و هشتم و در متغیر نگرانیهای بدنی تمام شرکتکنندگان دارای بهبود چشمگیری در مرحلهی مداخله و پیگیری بودند (دارای RCI بالاتر از ۱/۹۶ بودند) که این نشاندهندهی اثربخشی و ثبات نتایج طرحواره درمانی است.
نتیجهگیری: با توجه به اثربخشی طرحواره درمانی بر سبکهای اجتناب و جبران افراطی و نگرانیهای تصویر بدنی پیشنهاد میگردد علاوه بر توجه به مؤلفههای جسمانی در درمان افراد چاق مبتلا به پرخوری به مؤلفههای روانشناختی از نوع طرحوارههای ناسازگار و سبکهای مقابلهای برخاسته از آنها نیز توجه شود.
مریم صیاد شیرازی، محمدآرش رمضانی، هدیه تقوا،
دوره ۲۲، شماره ۱۲۱ - ( بهار ۱۴۰۲(فروردین)، ۱۴۰۲ )
چکیده
زمینه: مطالعات حوزه روانشناسی نشان دادهاند که داشتن تجارب آسیبزای دوران کودکی میتواند اثرات جبرانناپذیری در بزرگسالی داشته باشد. از طرفی عدم ارضای نیازهای روانشناختی منجر به تجربه درد هیجانی گردیده که جز از طریق عمقبخشی به پردازش هیجانی و دسترسی به تجربیات مربوط به آسیب امکانپذیر نمیباشد. با اینحال تا کنون پژوهش عمیقی در جهت درک درد هیجانی زنان آسیبدیده از دوران کودکی در ایران انجام نشده است.
هدف: هدف از پژوهش حاضر، درک درد هیجانی در تجربه زیسته زنان دارای تجارب آسیبزای دوران کودکی بود.
روش: پژوهش حاضر به روش کیفی از نوع پدیدارشناسی انجام شد. نمونه مورد مطالعه ۱۰ نفر از زنان شهر تهران که دارای تجارب آسیبزای دوران کودکی بودند، انتخاب شدند. روش نمونهگیری هدفمند و با شرکتکنندگان در پژوهش، مصاحبه نیمهساختاریافته به عمل آمد. متن مصاحبهها، کلمه به کلمه پیاده شد و دادهها به روش هفت مرحلهای کلایزی (مارو و همکاران، ۲۰۱۵) مورد تجزیه قرار گرفت.
یافتهها: در این پژوهش دو مضمون اصلی و زیرمضمونهای فرعی شامل: ۱) ترس (ترس از ناامنی، طرد شدگی، رهاشدگی، پاسخنگرفتن نیازها، ازدستدادن، ترس از آسیب، نداشتن حامی) ۲) شرم (بیارزشی، ناتوانی، بیکفایتی، حقارت، کهتری، تقصیر/احساس گناه، دوستنداشتنی بودن، ناپاکی/کثیفی) شناسایی شد.
نتیجهگیری: با توجه به یافتههای پژوهش، زنان و دخترانی که در سنین زیر ۱۸ سال در یکی از زمینههای آسیب (جنسی، جسمی، عاطفی، غفلت) تجربه داشتهاند، در بزرگسالی درد هیجانی شرم و ترس را تجربه میکنند.
فاطمه مقدسی بروجنی، دکتر علی تقوایی نیا، سیدسلیمان حسینی نیک،
دوره ۲۴، شماره ۱۵۲ - ( پاییز ۱۴۰۴(آبان)، ۱۴۰۴ )
چکیده
زمینه: اختلال کم توجهی/فزون کنشی یکی از شایعترین اختلالات روانی در کودکان است که میتواند تأثیرات قابل توجهی بر عملکرد تحصیلی و اجتماعی آنها داشته باشد. بسیاری از تحقیقات به بررسی اثربخشی نوروفیدبک یا درمان شناختی-رفتاری بهصورت جداگانه پرداختهاند و مقایسهای مستقیم بین این دو روش انجام نشده است. بنابراین، نیاز به انجام مطالعاتی وجود دارد که بهطور همزمان اثرات این دو روش را بر روی توجه و تمرکز کودکان مبتلا به اختلال کمبود توجه/بیش فعالی مقایسه کنند.
هدف: هدف از انجام پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی نورفیدبک و درمان شناختی- رفتاری بر افزایش توجه و تمرکز در کودکان دارای اختلال کم توجهی/فزون کنشی بود.
روش: مطالعه حاضر از نظر هدف، کاربردی، و از لحاظ روش شناسی نیمه آزمایشی با پیشآزمون- پسآزمون و دو گروه آزمایش و یک گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی کودکان ۷ تا ۱۱ ساله دارای اختلال کم توجهی/ فزون کنشی مراجعه کننده به مراکز مشاوره طلوع، جوانه امید و طنین زندگی در شهرستان گچساران در سال ۱۴۰۳ بودند. شیوه نمونهگیری در این پژوهش به روش نمونهگیری تصادفی ساده بود که با استفاده از روش تصادفی ساده ۴۰ کودک پس از تشخیص اختلال انتخاب و وارد پژوهش شدند. جهت گردآوری اطلاعات از پرسشنامه توجه و تمرکز (استروپ،۱۹۳۵) و آزمون کانرز معلمان (بروک و کلینتون،۲۰۰۷) استفاده شد. جهت تحلیل دادهها، از آزمون تحلیل کوواریانس با استفاده از نرمافزار SPSS-۲۶ بهرهبرداری شد.
یافته ها: نتایج نشان داد که اختلاف میانگین درمانهای نوروفیدبک و درمان شناختی رفتاری در متغیر توجه و تمرکز در سطح معناداری قرار دارند به این صورت که درمان نوروفیدبک نسبت به درمان شناختی رفتاری تأثیر بیشتری بر توجه و تمرکز داشته است (۰۰۱/۰).
نتیجهگیری: بنابراین میتوان نتیجه گرفت درمانهای نوروفیدبک و درمان شناختی- رفتاری بر بهبود توجه و تمرکز کودکان دارای اختلال کم توجهی/ فزون کنشی تأثیر معناداری داشته است که میتواند مورد توجه مراکز آموزش و پرورش، مربیان، معلمان و والدین این کودکان قرار گیرد. با توجه به تأثیر مثبت هر دو روش، میتوان برنامههای درمانی ترکیبی طراحی کرد که از مزایای نوروفیدبک و درمان شناختی-رفتاری بهرهبرداری کند.
علی زمان منیری دولیسکان، دکتر ذبیح پیرانی، دکتر مسلم عباسی، دکتر داود تقوایی،
دوره ۲۴، شماره ۱۵۴ - ( زمستان ۱۴۰۴(دی)، ۱۴۰۴ )
چکیده
زمینه: یکی از آسیبهایی که در دوران اپیدمی کرونا در بسیاری از دانشآموزان شدت پیدا کرد، اهمالکاری تحصیلی بود. در مورد بررسی متغیرهای شناختی، انگیزشی و محیطی مرتبط با اهمالکاری (همچون تحریفهای شناختی، جهتگیری هدف و استرس والدینی) و روابط تعاملی بین آنها در قالب یک مدل منسجم، خلا پژوهشی وجود دارد.
هدف: هدف از انجام این پژوهش، بررسی مدل ساختاری اهمالکاری تحصیلی بر اساس تحریفهای شناختی و جهتگیری هدف با میانجیگری استرس والدینی در دانشآموزان بود.
روش: روش این پژوهش، همبستگی از نوع مدلسازی معادلات ساختاری بود. جامعۀ آماری پژوهش شامل تمامی دانشآموزان پسر پایۀ نهم شهر کوهدشت (۷۹۴ نفر) در سال تحصیلی ۱۴۰۰-۱۳۹۹ بود که طبق فرمول کوکران، ۲۶۰ نفر از آنان با روش نمونهگیری خوشهای تک مرحلهای انتخاب شدند. ابزارهای جمعآوری دادهها در این پژوهش شامل پرسشنامههای اهمالکاری تحصیلی (تاکمان، ۱۹۹۱)، تحریفهای شناختی (حمامچی و بویوک اوزتورک، ۲۰۰۴)، جهتگیری اهداف پیشرفت (میدگلی و همکاران، ۱۹۹۸) و شاخص استرس والدین- فرم کوتاه (آبیدین، ۱۹۹۵) بود. همچنین، تحلیل دادههای پژوهش با روش مدل سازی معادلات ساختاری و تحلیل مسیر با بهرهگیری از نرمافزار smartpls۲ انجام شد.
یافتهها: نتایج پژوهش نشان داد، اهمال کاری تحصیلی به میزان ۶۷۱/۰ و ۱۷۶/۰- با میانجیگری استرس والدینی به ترتیب تحریفهای شناختی و جهت گیری هدف را پیشبینی میکند (۰۵/۰ >P). همچنین با استفاده از روش معادلات ساختاری و مجموع روابط مستقیم و غیر مستقیم، تأثیر کل تحریفهای شناختی و جهتگیری هدف بر اهمال کاری تحصیلی به ترتیب ۷۴۵/۰ و ۳۵۳/۰- محاسبه شد. علاوه بر این، نتایج آزمون بوت استراپ برای تمامی مسیرهای میانجی، معنادار بود (۰۵/۰ >P). در نهایت، تحریفهای شناختی و جهت گیری هدف بر اهمال کاری تحصیلی با میانجیگری استرس والدینی تأثیر غیر مستقیم دارند (۰۵/۰ >P).
نتیجهگیری: بر اساس یافتههای پژوهش حاضر، اهمالکاری تحصیلی با میانجیگری استرس والدینی با تحریفهای شناختی و جهت گیری هدف در دانشآموزان رابطه دارد.