۱۳ نتیجه برای عزیزی
هادی بهرامی احسان، میرنادر میری، کورش عزیزی،
دوره ۱۴، شماره ۵۵ - ( ۹-۱۳۹۴ )
چکیده
پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه سبک های تربیتی ادراک شده مادر با رفتارهای پرخطر انجام پذیرفت. نمونه پژوهش دربرگیرنده ۱۸۲ دانشجو (۹۳ پسر، ۸۹ دختر) بود که در سال تحصیلی ۸۹-۸۸ در دانشگاه تهران در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد مشغول به تحصیل بوده اند و با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی خوشهای انتخاب شدند. بهمنظور جمعآوری اطلاعات مورد نیاز از پرسشنامه رفتارهای پر خطر و مقیاس ادراک از والدین استفاده شد. تحلیل رگرسیون گامبهگام نشان داد متغیر گرمی مادر در پیشبینی رفتار خشونتآمیز، مصرف مواد و رفتار خودکشی از میزان تبیینکنندگی بالایی برخوردار است. نتایج پژوهش حاضر مشخص کرد که سبک های تربیتی ادراک شده بهعنوان یک عامل مهم در رفتارهای پرخطر است. همچتین تعاملات خانوادگی تأثیر مهمی بر رفتارهای پرخطر دارند.
لیلا عزیزی، محمدعلی بشارت، رضا رستمی، حجت اله فراهانی،
دوره ۱۸، شماره ۷۹ - ( ۷-۱۳۹۸ )
چکیده
زمینه: سندرم پیش از قاعدگی به عنوان یکی از شایع ترین اختلالات روان تنی زنان مستلزم داشتن ابزار سنجشی است که نسبت به تشخیص دقیق، شدت نشانه ها و ارزیابی بعد از درمان حساس باشد. مقیاس رتبه بندی پیش از قاعدگی استینر و همکاران (۲۰۱۱) که بر اساس راهنمای تشخیصی و آماری DSM-IV به روز رسانی شده است دربردارنده این ویژگی هاست که بررسی ویژگی های روان سنجی آن به منظور استفاده در جامعه زنان ایرانی ضروری است. هدف: هدف اصلی این پژوهش، بررسی ویژگی های روانسنجی مقیاس رتبهبندی تنش پیش از قاعدگی شامل درستیآزمایی ظاهری و محتوایی و تحلیل عاملی بود. روش: این مطالعه یک پژوهش پیمایشی است که در آن از دو روش نمونه گیری تصادفی و در دسترس استفاده شد که ۲۰ دانشجو در مرحله درستی آزمایی ظاهری و ۱۰ متخصص بالینی و روان پزشک در بخش محتوایی، ۱۲۰ دانشجو برای بررسی قابلیت اعتماد به صورت داوطلب در پژوهش شرکت کردند. یافته ها: همه آیتمها در شاخص درستیآزمایی ظاهری بزرگتر ۰/۷۹ (مقدار تأیید شده) هستند و در شاخص درستیآزمایی محتوا۱۰ آیتم بزرگتر از ۰/۶۲ (مقدار تأیید شده برای نمونه ۱۰ نفری) و آیتم ۶ کوچکتر از این مقدار است که بیانگر این است که این آیتم مورد تأیید متخصصان نیست. نتایج تحلیل عاملی اکتشافی این پرسشنامه نیز نشان داد که ساختار پرسشنامه تنها از یک عامل تشکیل شده است. آلفای کرونباخ ۰/۹۰ بیانگر میزان همسانی درونی آزمون است. بعلاوه میزان ضریب قابلیت اعتماد بازآزمایی ۰/۴۶ بدست آمد. نتیجه گیری: بر اساس نتایج این مقیاس می تواند به عنوان ابزار سنجش مورد استفاده پژوهشگران ایرانی قرار بگیرد.
مصطفی زارعان، محمد نصیری، مهسا سیدرزاقی، کیانا عزیزی، مهران گلزاری امجد، سهیلا معبود،
دوره ۲۰، شماره ۱۰۳ - ( پاییز ۱۴۰۰(مهر)، ۱۴۰۰ )
چکیده
زمینه: عوامل شخصیتی در کنار سایر ویژگیهای روانشناختی از جمله ادراک خطر، حساسیت اضطرابی و باورهای فراشناختی بر پایه پژوهشهای قبلی از جمله عوامل مهم و تأثیرگذار در شرایط پاندمی بودهاند. در این میان نوروزگرایی و برونگرایی بیشتر مورد توجه محققان بوده است؛ با این حال نقش میانجی سازههای روانشناختی در پاندمی کرونا کمتر بررسی شده است.
هدف: پژوهش حاضر با هدف مطالعه نقش میانجی ادراک خطر و حساسیت اضطرابی در رابطه نوروزگرایی و برونگرایی با مشکلات روانشناختی و رفتاری ویروس کرونا انجام شد.
روش: روش مطالعه حاضر توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری این پژوهش شامل تمام افرادی بود که در سال ۹۹-۹۸ در ایران با مسأله ویروس کرونا درگیر بوده اند که از میان آنها ۶۴۹ نفر به صورت در دسترس و داوطلبانه انتخاب شدند. برای جمعآوری دادهها از پرسشنامه محقق ساخته مشکلات روانشناختی و رفتاری ویروس کرونا، شاخص حساسیت اضطرابی (ریس، پترسون، گارسکی و مک نالی، ۱۹۸۶)، مقیاس پنج عامل شخصیت (دونلان، اسوالد، بیرد و لوکاس، ۲۰۰۶) و مقیاس ادراک ریسک (بنیتن، اسلوویک و سورسون، ۱۹۹۳) استفاده گردید.
یافتهها: ارزیابی مدل فرضی پژوهش با استفاده از شاخصهای برازندگی نشان داد که مدل فرضی با مدل اندازهگیری برازش دارد
(۹۶/۰ =CFI، ۹۴/۰ =NFI و ۰۵۴/۰ =RMSEA). نتایج تحلیل آماری نشان داد که نوروزگرایی و برونگرایی با واسطهگری حساسیت اضطرابی بر روی مشکلات روانشناختی و رفتاری ویروس کرونا به ترتیب با ضرایب استاندارد ۰۵۲/۰- و ۱۶۱/۰ در سطح ۰۵/۰ >p اثر معنیداری دارند. همچنین، نوروزگرایی با واسطهگری ادراک خطر بر مشکلات روانشناختی و رفتاری ویروس کرونا با ضریب استاندارد ۱۰۰/۰ در سطح ۰۵/۰ >p اثر معنیداری دارد.
نتیجهگیری: بر اساس نتایج پژوهش به نظر میرسد مشکلات روانشناختی و رفتاری مربوط به ویروس کرونا به صورت مستقیم و غیرمستقیم تحت تأثیر عوامل روانشناختی قرار دارد و شایسته است در برنامههای مدیریت بهداشتی کلان مورد توجه قرار گیرد
سید سعید پورنقاش تهرانی، سمیه عزیزی،
دوره ۲۱، شماره ۱۱۳ - ( تابستان ۱۴۰۱(مرداد)، ۱۴۰۱ )
چکیده
زمینه: تحقیقات نشان میدهد بیماریهای قلب و عروق علت اصلی مرگومیر در ایران است و بیماران پس از جراحی با مشکلات روانشناختی مانند افسردگی، اضطراب و تنیدگی مواجه میشوند. روش شمارش پیشرونده به عنوان یک مواجهه ذهنی و حساسیتزدایی از خاطرات آسیبزا منجر به کاهش اضطراب و تقویت حس تسلط بر خاطرات غیرمنتظره کارآمد بوده، اما در زمینه کاربرد این روش در جامعه مورد تحقیق شکاف تحقیقاتی وجود دارد.
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان شمارش پیشرونده بر نشانههای هیجانی (افسردگی، اضطراب و تنیدگی) در بیماران CABG انجام شد.
روش: در این پژوهش طرح پیشآزمون - پسآزمون با گروه گواه استفاده شد. جامعه آماری این مطالعه بیمارانی بودند که ۴ الی ۶ هفته بعد از CABG به کلینیک بازتوانی مرکز قلب تهران ارجاع شده بودند. از بین این افراد، ۲۴ نفر به روش در دسترس انتخاب شدند. این افراد پس از کسب رضایت، به صورت تصادفی در دو گروه مداخله و گواه قرار گرفتند. سنجشها با استفاده از DASS-۲۱ (سامانی و جوکار، ۱۳۸۶) و IES-R (پناغی، حکیم شوشتری و عطاریمقدم، ۱۳۸۵) در سه مقطع پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری در هر دو گروه انجام گرفت.
یافته ها: نتایج تحلیل آماری نشان داد که روش درمان شمارش پیشرونده در کاهش معنادار میزان اضطراب و تنیدگی در زمان پیگیری در گروه مداخله مؤثر بوده است (۰/۰۵ =α). این روش تفاوت معناداری بین دو گروه در میزان افسردگی در زمان پسآزمون و پیگیری ایجاد نکرده است و میزان افسردگی در دوره پیگیری به میزان زیادی توسط این مقادیر در مقطع پیشآزمون تعیین میشود (۰/۰۵ =α).
نتیجهگیری: مداخله شمارش پیشرونده مبتنی بر آگاهی از ضربه احتمالا تحت تأثیر فهم اثرات آسیب بر زندگی فرد در راستای بهبود اثرات آسیب بر زندگی و کاهش احتمال مجدداً در معرض آسیب قرار گرفتن تأثیر دارد، انجام مطالعات با نمونههای بیشتر توصیه میگردد
آذر آچاک، سید سعید پورنقاش تهرانی، زهره عزیزی،
دوره ۲۲، شماره ۱۲۵ - ( تابستان ۱۴۰۲(مرداد)، ۱۴۰۲ )
چکیده
زمینه: سلامت روان نوجوانان با بسیاری از جنبههای عملکرد روزانه آنها ارتباط دارد و مطابق با پژوهش ها، کیفیت زندگی ضعیف زمینه ساز مشکلات سلامت روان در نوجوانان شناخته شده است. نوجوانان افغانستانی مقیم ایران به عنوان گروه جمعیتی محروم، با چالشهای فراوانی در زمینههای مختلف همچون تحصیل، شغل، هویت، تبعید و تبعیض روبرو هستند که بر کیفیت زندگی آنها تأثیر منفی داشته است. باتوجه به اینکه سلامت جامعه ایرانی از حضور نوجوانان افغانستانی متأثر است نیاز به پژوهش های تحلیلی در این زمینه احساس می گردد؛ با این حال، تحقیقات کافی در این زمینه صورت نگرفته است.
هدف: هدف پژوهش حاضر مقایسه سلامت اجتماعی و میزان افسردگی، اضطراب و پرخاشگری تجربه شده در نوجوانان افغانستانی دارای کیفیت زندگی بالا و پایین مقیم شهر تهران بود.
روش: پژوهش حاضر یک مطالعه توصیفی، به روش علی-مقایسه ای است که به مقایسه نوجوانان افغانی دارای کیفیت زندگی بالا و پایین، پرداخته است. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه نوجوانان دختر و پسر افغانی مقیم شهر تهران بود که در نیمسال دوم سال تحصیلی ۱۴۰۰-۱۳۹۹ مشغول به تحصیل بودند. نمونهگیری بصورت هدفمند و با سرند کردن انجام گرفت. بدین نحو که، ابتدا با توجه به نمره برش ۷۸ در پرسشنامهی کیفیت زندگی، ۳۰ نوجوان دختر دارای کیفیت زندگی بالا، ۳۰ نوجوان دختر دارای کیفیت زندگی پایین، ۳۰ نوجوان پسر دارای کیفیت زندگی بالا، و ۳۰ نوجوان پسر دارای کیفیت زندگی پایین، برای هر گروه انتخاب شدند. سپس، سایر ابزارهای پژوهش که شامل پرسشنامه افسردگی (بک و همکاران، ۱۹۶۳)، پرسشنامه اضطراب بک (۱۹۹۳)، پرسشنامه پرخاشگری باس و پری (۱۹۹۲)، و پرسشنامه سلامت اجتماعی کییز (۲۰۰۴) بود نیز اجرا و نمرهگذاری شدند. داده ها با تحلیل واریانس یک راهه (ANOVA)، آزمون تعقیبی جیمز-هوئل، و آزمون تعقیبی توکی، تجزیه و تحلیل شدند. تحلیل دادهها با نرم افزار SPSS نسخه ۲۶ انجام شد.
یافتهها: به طورکلی به استثناء افسردگی که در میان گروه ها معنادار نبود، دختران و پسران نوجوان افغانستانی با کیفیت زندگی پایین از نظر اضطراب و پرخاشگری به طور معناداری (در سطح ۰۵/۰ >) نسبت به دختران و پسران نوجوان افغانستانی با کیفیت زندگی بالا متفاوت بود. اما، دختران و پسران دارای کیفیت زندگی پایین با دختران و پسران دارای کیفیت زندگی بالا، به لحاظ سلامت اجتماعی با هم تفاوتی نداشتند.
نتیجهگیری: تشخیص و مداخلهی به موقع در مورد مشکلات سلامت روانی و اجتماعی نوجوانان افغانی مقیم ایران، می تواند از بروز مشکلات شدیدتر سلامتروان و مشکلات اجتماعی در آینده بکاهد و تأثیر مثبتی بر آیندهی شغلی و در کل زندگی این قشر دارد. بنابراین لازم است برای ارتقا و بهبود کیفیت زندگی نوجوانان افغانی، مداخلات پیشگیرانه و درمانی و آموزشی طراحی و اجرا گردد.
عبدالرضا خردمند، مجید عزیزی، شاهرخ حکمت،
دوره ۲۲، شماره ۱۲۸ - ( پاییز ۱۴۰۲(آبان)، ۱۴۰۲ )
چکیده
زمینه: روانشناسی تحلیلی بررسی ساحتِ خوداگاه و ناخودآگاه فردی و همگانیست و یونگ پایه گذار این نوع روانشناسی است. این دیدگاه مشهور به نقد کهنالگویی میان رشتهای ما بین ادبیات و روانشناسیست که متون ادبی را با آن تحلیل میکنند. گلستان آیتِ محکم زبان فارسی به شمار میرود که محصول خوداگاه و ناخودآگاه ذهن و روان سعدی است چرا که او خالق شاهکار ادبی در زبان و ادبیات فارسی، دارای حکمت نظری، عملی و مفتی اصحاب نظر است. وی در گلستان از کهنالگوی "پیرخرد" در قالب واژگانی مانند: حکیم، پیرِ دیر، مرشد، استاد، مردِ دانا، خردمند و... استفاده کرده است.
هدف: هدف مطالعه حاضر بررسی کهنالگوی پیرخردمند در گلستان سعدی از دیدگاه روانشناسی تحلیلی یونگ بود.
روش: روش پژوهش حاضر مقایسهای است. شناخت کهنالگوها یکی از راههای خودشناسی است که با مطالعۀ آنها به قلمرو وجودی و فرآیند فردیّت آگاهی پیدا میکنیم. کهنالگوها اثر انگشت ذهنی و روانی مشترک انسانها است که در ناخودآگاه فردی و جمعی ما تجلّی و تجسّم دارند و بخش اعظم هویت ما را تشکیل میدهند و در سرنوشت، مؤثرند.
یافته ها: در اندیشۀ سعدی، واژۀ خرد و خردمندی یک کهنالگوست و حلقهی مفقودۀ جامعهی ایرانیست و در بیشتر حکایات، برای تعلیم و تربیت از آن استفاده کرده است. واژگانی مانند: خواجۀ عالم (ص)، لقمان، اولوالالباب، حکیم، خردمند، پادشاه، مرشد، مردِ دانا، نیک بختان و پیشینیان، عاقل، درویش، انوشیروانعادل، زاهد، مشایخ، حاتم طائی، عالمی معتبر، جالینوس، پیر دیر، پارسا، فقیه، صاحبدل، شیخ اجل ابوالفرج بنجوزی که استاد وی در نظامیه بوده است. سعدی به زیبایی و در قالب سمبل، نماده و تمثیلها، کهنالگوی پیرِفرزانه را تجسّم و تجلّی داده است و این خود، دلیلی بوده از اینکه ذهن و روان وی، متأثر از کهنالگو پیر فرزانه بوده است. در گلستان سعدی انواع شخصیتهای درونگرا و برونگرا با کارکردهای حسی، عاطفی، متفکر و شهودی آنگونه که یونگ تقسیم بندی کرده بود وجود دارند که در حکایات نقشهای متفاوتی را ایفا میکنند.
نتیجهگیری: براساس نتایج بهدست آمده از این پژوهش معرفتی سعدی، قلمرو ناخودآگاه جمعیاش بوده است و با سبک و سیاق ادبی که ایشان داشته است اینگونه مفاهیم را در قالب حکایات و قصهها با درونمایهی اخلاق تعلیمی ذکر کرده است و در یک رابطۀ تأثیر متقابل، هم از کهنالگوها تأثیر پذیرفته و هم آنها را غنا بخشیده و بدینگونه به هنجار و ناهنجاریهای فردی و اجتماعی انسان پرداخته است. که برای انسان امروزی مفیدند.
احسان آبرون، لیلا سادات عزیزی، افسانه خواجه وند خوشلی،
دوره ۲۳، شماره ۱۴۲ - ( زمستان ۱۴۰۳(دی)، ۱۴۰۳ )
چکیده
زمینه: نوجوانان در شرایط خاص و بحرانیای قرار دارند و گاهی به خاطر تغییرات هورمونی و ظاهری ممکن است از اجتماعی فاصله بگیرند. این اجتناب میتواند احساس تنهایی را به وجود بیاورد. پژوهش بر روی نوجوانان از نیازهای مبرم هر جامعه ای محسوب می شود. چون نوجوانان نیروی انسانی فعال هر جامعه ای محسوب می شوند.
هدف: مطالعه حاضر با هدف مقایسه اثربخشی درمان واقعیت درمانی و درمان پذیرش و تعهد بر احساس تنهایی نوجوانان انجام شد.
روش: روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با گروه گواه بود. جامعه آماری این پژوهش، شامل تمامی دانشآموزان پسر دوره دوم متوسطه شهرستان ساری بودند که از این میان نمونهای با حجم ۴۵ نفر به شیوه تصادفی خوشهای انتخاب شد. سپس به شیوه تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه گواه جایگزین شدند. گروه آزمایش اول واقعیت درمانی و گروه آزمایش دوم درمان پذیرش و تعهد را دریافت کردند. جهت جمعآوری دادهها از پرسشنامه احساس تنهایی (راسل، ۱۹۹۶) استفاده شد. تجزیهوتحلیل دادهها به روش تحلیل واریانس با اندازهگیری مکرر انجام شد.
یافته ها: نتایج بررسی نشان داد واقعیت درمانی و درمان پذیرش و تعهد هر دو بر افزایش احساس تنهایی (۰۰۱/۰ >p) مؤثر بودند. همچنین بین اثربخشی دو روش درمانی تفاوت معناداری وجود داشت (۰۵/۰ >p) و رویکرد واقعیت درمانی اثربخشی بیشتری را از خود نشان داد. نتایج آزمون پیگیری نیز نشان داد اثر درمان پذیرش و تعهد و درمان واقعیت درمانی بر احساس تنهایی نوجوانان ثابت مانده است.
نتیجه گیری: در نتیجه هر دو شیوهی درمان واقعیت درمانی و درمان پذیرش و تعهد در کاهش احساس تنهایی نوجوانان پسر اثر معناداری دارند. بااینحال، رویکرد واقعیت درمانی رویکرد اثربخشیتر است.
مجید عزیزی، دکتر غلامعلی افروز،
دوره ۲۴، شماره ۱۴۶ - ( بهار ۱۴۰۴(اردیبهشت)، ۱۴۰۴ )
چکیده
زمینه: بزرگسالی بخصوص دوران سالمندی یکی از دوره های مهم و حساس هر شخص می باشد، سبک زندگی و نشاط معنوی به عنوان مولفه هایی تاثیرگذار بر بهزیستی جسمی و روانشناختی در این دوره سنی می تواند نقش آفرینی کند.
هدف: هدف پژوهش حاضر مقایسه سبک زندگی و نشاط معنوی در سالمندان بالای ۸۰ سال با و بدون آلزایمر بود.
روش: پژوهش حاضر از نظر هدف کاربردی، از نظر زمانی گذشتهنگر و به لحاظ شیوهی گردآوری دادهها به طرح علی_مقایسهای تعلق دارد که به شیوهی میدانی جمع آوری گردید. جامعه آماری را کلیه سالمندان (با اختلال آلزایمر و بدون اختلال آلزایمر) تشکیل میدادند که از بین آنها نمونهای شامل ۸۰ نفر سالمند در نظر گرفته شد. ابزارهای اندازه گیری پژوهش نیز پرسشنامه سنجش و اندازه گیری سبک زندگی، پرسشنامه نشاط معنوی که بین افراد توزیع گردید. جهت تجزیه و تحلیل دادهها از آزمون تحلیل واریانس تک متغیره استفاده شده است.
یافتهها: بین گروه با اختلال آلزایمر و افراد بدون اختلال آلزایمر در متغیرهای وابسته ترکیبی سبک زندگی از نظر آماری تفاوت معنی داری وجود داشت (۵۴/۶۱F= ؛ ۰۱۳/۰P= ؛ ۹۹/۰= لامبدای ویلکز؛ و ۰۲/۰ = مجذور اتای تفکیکی). بین گروه با اختلال آلزایمر و افراد بدون اختلال آلزایمر در متغیرهای وابسته ترکیبی در متغیر نشاط معنوی از نظر آماری تفاوت معنی داری وجود داشت (۷۲/۴۱F= ؛ ۰۱۹/۰P= ؛ ۹۹/۰= لامبدای ویلکز؛ و ۰۳/۰ = مجذور اتای تفکیکی).
نتیجه گیری : مطابق یافته های پژوهش، سبک زندگی و مولفه های آن و نشاط معنوی تاثیر مثبتی بر پیشگیری از اختلال آلزایمر در سالمندان دارد و میتواند باعث کاهش آلزایمر در سالمندی گردد. گسترش مهارت آموزی و اصلاح سبک زندگی و ارتقای نشاط معنوی بخصوص در سالهای جوانی و کودکی و ارتقای روزبه روز آن از آن در کشور میتواند برنامه مقابله ای خوبی جهت پیشگری از آلزایمر در جمعیت سالمندی باشد.
مژگان عزیزی راد، زهرا تنها،
دوره ۲۵، شماره ۱۵۹ - ( بهار ۱۴۰۵(خرداد)، ۱۴۰۵ )
چکیده
زمینه و هدف: این پژوهش باهدف الگوی ساختاری خودناتوان سازی تحصیلی با تحصیل گریزی در دانشآموزان دختر: نقش میانجیگری باورهای انگیزشی بررسی نقش میانجیگر باورهای انگیزشی در دانشآموزان دورۀ دوم متوسطه شهر خرمآباد انجام شد.
روش: روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی که به روش مدلیابی معادلات ساختاری (SEM) انجام شد. جامعه آماری این پژوهش را تمامی دانشآموزان دختر مقطع متوسطه دوم شهر خرمآباد در سال تحصیلی ۱۴۰۳-۱۴۰۲ (۷۳۵۷ نفر) تشکیل دادند. در این پژوهش با استناد به فرمول ساپر (۲۰۲۵) برای مدلیابی معادلات ساختاری حجم نمونه ۲۰۰ نفر از دانشآموزان دختر دورۀ دوم متوسطه شهر خرمآباد بود که به روش نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند. برای جمع آوری دادهها از پرسشنامه رفتارهای آداب گریز تحصیلی (کلارک و همکاران، ۲۰۱۵)، پرسشنامه راهبردهای انگیزشی برای یادگیری (پینتریج و دیگروت، ۱۹۹۰) و پرسشنامۀ خود ناتوان سازی (جونز و رودوالت، ۱۹۹۸) ستفاده شد. دادههای جمعآوری شاده با استفاده از نرم افزار SPSS,۲۸ و نرم افزار Smart PLS. ۴ با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و مدلسازی معادلات ساختاری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافتهها: نتایج حاصل از مدلیابی معادلات ساختاری نشان داد که ضریب مسیر مستقیم و استاندارد خود ناتوانسازی بر تحصیل گریزی دانشآموزان با (۴۵۵/۰=β) مثبت و معنیدار بود. همچنین ضریب مسیر مستقیم باورهای انگیزشی بر تحصیل گریزی (۴۳۰/۰-=β) منفی و معنیدار بود. ضریب مسیر مستقیم و استاندارد شده خود ناتوانسازی بر باورهای انگیزشی (۴۷۵/۰-=β) منفی و معنیدار بود. باورهای انگیزشی در رابطه بین خود ناتوانسازی و تحصیل گریزی با ضریب مسیر غیرمستقیم و استاندارد (۲۰۶/۰=β) معنیدار بود.
نتیجهگیری: با توجه به این نتایج با شناسایی و غربالگری دانشآموزان تحصیل گریز و برگزاری مداخلات روانشناختی مبتنی بر ابعاد شناختی، فراشناختی، انگیزشی و رفتاری در سطح فردی و خانوادگی میتواند سهم قابل توجهی از پیشایندهای (تحصیل گریزی) را کاهش و میزان رغبت و انگیزه تحصیلی را افزایش میدهد .
عبدالرضا خردمند، دکتر مجید عزیزی، دکتر شاهرخ حکمت،
دوره ۲۵، شماره ۱۶۱ - ( تابستان ۱۴۰۵(مرداد)، ۱۴۰۵ )
چکیده
زمینه: گلستان سعدی به عنوان یکی از شاهکارهای تعلیمی ادبیات فارسی، همواره از منظرهای گوناگون بررسی شده است. با این حال، علیرغم اهمیت کهنالگوها در روانشناسی تحلیلی یونگ برای درک لایههای عمیق متون ادبی، جایگاه و کارکرد کهنالگوی «آنیما» در حکایات منثور این اثر مغفول مانده است. این پژوهش با هدف پر کردن این خلأ تحقیقی و اثبات نوآوری در این حوزه انجام شده است.
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی آنیما در گلستان سعدی بر اساس روان شناسی تحلیلی یونگ انجام گرفت.
روش: این پژوهش با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی و بر مبنای تحلیل محتوای کیفی به انجام رسیده است. دادهها از طریق مطالعات کتابخانهای و با بررسی مستقیم حکایات منتخب از گلستان که در آنها ردپای آنیما مشهود است، گردآوری و بر اساس مبانی نظری روانشناسی تحلیلی یونگ تحلیل شدهاند.
یافته ها: یافتهها نشان میدهد که آنیما در گلستان صرفاً یک تصویر زنانه نیست، بلکه نیرویی روانی و پویا با دو چهره متضاد است: از یک سو، در وجه منفی خود به صورت نیرویی اغواگر و ویرانگر ظاهر میشود که شخصیتها را به ورطه سقوط روانی میکشاند (آنیمای منفی)؛ و از سوی دیگر، در وجه مثبت خود به عنوان منبع الهام، ایثار و راهنمای رسیدن به تمامیت روانی و فردیّت عمل میکند (آنیمای مثبت). این پژوهش همچنین نشان داد که جدال میان این نیروی ناهشیار و ساختارهای خودآگاه (چون عقل و تقوی) یکی از محورهای اصلی روانشناختی در حکایات است و تجلی آنیما تنها به شخصیتهای انسانی محدود نشده و در نمادهای طبیعت (مانند آب و باغ) نیز بازتاب یافته است.
نتیجهگیری: نتیجهگیری میشود که تحلیل گلستان از منظر کهنالگوی آنیما، بعدی نوین و روانشناختی به حکایات تعلیمی سعدی میافزاید. این رویکرد نشان میدهد که سعدی نه تنها یک حکیم و آموزگار اخلاق، بلکه یک روانشناس ژرفنگر بوده که به خوبی از تأثیر نیروهای ناهشیار بر سرنوشت انسان آگاهی داشته است. این پژوهش با آشکار ساختن این لایه پنهان در نثر سعدی، به درک عمیقتری از پیچیدگیهای شخصیتپردازی در این شاهکار ادبی کمک میکند.
مرضیه نمازی عزیزی، رجب فخراییان، محمد قادری مقدم،
دوره ۲۵، شماره ۱۶۴ - ( پاییز ۱۴۰۵(آبان)، ۱۴۰۵ )
چکیده
زمینه: برای شناخت بهتر شخصیتهای یک اثر ادبی، نیاز است آن را از زاویه فرهنگی، جامعهشناسی، روانشناختی و... مورد بررسی قرار داد. از آنجا که شخصیتهای یک قصه، همچون شخصیتهای حقیقی، دارای پیچیدگیهای فراوانی هستند، لذا با نگاهی عمیق بر این شخصیتها، میتوان بخش مهمی از ابهامات یک اثر ادبی را شناسایی کرد.
هدف: پژوهش حاضر در پی آن است ابعاد شخصیتی زنان قصههای کتاب «گل به صنوبر چه کرد» مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد. نظریه مورد توجه پژوهش، دیدگاه کارلوس یونگ، فیلسوف و روانپزشک برجسته سوئیسی است که در پژوهشهای ادبی، نظریات روانشناسی - تحلیلی وی از اهمیت بالایی برخوردار است.
روش: تحقیق به صورت کتابخانهای و مبتنی بر سندکاوی بوده و از نوع توصیفی – تحلیلی است.
یافتهها: حکایت از این دارد که قصههای عامیانه ایرانی و بهطور خاص، کتاب «گل به صنوبر چه کرد با نظریه روانشناختی و تحلیلی یونگ که برای زن، چهار نقش معشوقه، مادر، آمازون و مادونا را درنظر گرفته، انطباق فراوانی دارد.
نتیجهگیری: از جمله نتایج پژوهش میتوان به این اشاره کرد که زنان در این قصهها، گاهی نقش معشوقه، مادر، آمازون و مادونا دارند، برخی نیز، بیش از یک نقش داشته و جمع بین دو یا چند نقش را در آن شخصیت مشاهده میکنیم. نقش قالب این قصهها، معشوق است. زنان زیادی در این قصهها میل به زیبایی و زیبا بودن دارند و توجه به جنبههای جنسی، عاشقانهها و.... که همه از تجلیات این جنبه درونی است، در شخصیت زنان زیادی از این قصهها، متبلور شده است.
سجاد عزیزی، لیلا شاملی، یاسر خواجوی،
دوره ۲۵، شماره ۱۶۵ - ( پاییز ۱۴۰۵(آذر)، ۱۴۰۵ )
چکیده
زمینه: پرستاران به دلیل ماهیت پرتنش محیطهای کاری، در معرض سطوح بالایی از فشار شغلی و خستگی ذهنی قرار دارند. این فشارهای شناختی و هیجانی میتوانند توانایی تصمیمگیری آنها را، بهویژه در موقعیتهای بالینی پرخطر، بهطور منفی تحت تأثیر قرار دهد. تصمیمگیریهای مخاطرهآمیز نقش مهمی در ایمنی بیماران دارد و پژوهشهای محدودی به بررسی اثرات اصلی و ترکیبی استرس ادراکشده و القای خستگی ذهنی برانتخابهای مرتبط با ریسک در میان پرستاران پرداختهاند.
هدف: هدف این مطالعه بررسی تأثیر خستگی ذهنی القاشده و استرس ادراکشده بر تصمیمگیری مخاطره آمیز در پرستاران بود.
روش: پژوهش حاضر به روش نیمهآزمایشی بهصورت طرح عاملی ۲×۲ اجرا شد. جامعه آماری شامل تمامی پرستاران شاغل در بیمارستانهای استان خوزستان در سال ۱۴۰۳ بود که با استفاده از روش نمونهگیری در دسترس و به کمک نرم افزار G*Power، ۸۸ پرستار به عنوان نمونه انتخاب شده و به صورت تصادفی در گروه¬ها جایگذاری شدند. به منظور القای خستگی ذهنی از تکلیف عملکرد پیوسته (کوهن و همکاران، ۱۹۹۹) و برای سنجش تصمیمگیری مخاطرهآمیز از دو آزمون قمار آیوا (بشارا و همکاران، ۱۹۹۴) و تست خطرپذیری بادکنکی (لژوئز و همکاران، ۲۰۰۲) استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل داده¬ها از روش تحلیل واریانس دو راهه در نسخه ۲۷ نرمافزارSPSS استفاده شد.
یافتهها: نتایج نشان داد که خستگی ذهنی القا شده بهطور معناداری سطح تصمیمگیری مخاطرهآمیز پرستاران را در تمامی شاخصها افزایش داد (۰/۰۵ >P). در مقابل، استرس ادراکشده اثر معناداری نشان نداد (۰/۰۵ <P) و تعامل میان خستگی ذهنی و استرس ادراکشده نیز معنادار نبود (۰/۰۵ <P).
نتیجهگیری: یافته ها حاکی از آن است که خستگی ذهنی میتواند ظرفیت پرستاران را برای تصمیمگیری مخاطره آمیز، صرفنظر از میزان استرس ادراکشده، تضعیف کند. این نتایج بر اهمیت مدیریت خستگی ذهنی در محیطهای کاری پرستاری تأکید دارند، به نحوی که بتوان به بهبود تصمیمگیری و کاهش خطرپذیری کمک کرد.
پیمان مام شریفی، مهیا زندی، عفت محمودی، مهسا سادات حکمی، مریم عزیزی،
دوره ۲۵، شماره ۱۶۶ - ( زمستان ۱۴۰۵(دی)، ۱۴۰۵ )
چکیده
زمینه: خودخاموشی در مردان متأهل میتواند سلامت روان و کیفیت رابطه زناشویی را تحت تأثیر قرار دهد، بنابراین شناخت عوامل مؤثر بر آن ضروری است. با توجه به کمبود پژوهشهای مرتبط، این مطالعه میتواند شکاف موجود را پر کرده و به بهبود ارتباطات زناشویی کمک کند. یافتههای آن همچنین میتوانند در طراحی مداخلات روانشناختی برای کاهش خودخاموشی مؤثر باشند.
هدف: این پژوهش با هدف بررسی نقش سهگانه تاریک شخصیت، تابآوری و عزت نفس در پیشبینی خودخاموشی در مردان انجام شد.
روش: روش پژوهش حاضر توصیفی- همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی مردان متاهل شهر تهران از مناطق یک، دو و سه در سال ۱۴۰۴ بودند. برای تعیین حجم نمونه از فرمول کوکران استفاده شد و به روش نمونهگیری در دسترس نمونهای به تعداد ۳۵۰ نفر انتخاب شدند. ابزارهای این پژوهش شامل مقیاس خود خاموشی (جک و دیل، ۱۹۹۲)، مقیاس سهگانه شخصیت تاریک (جانسون و وبستر، ۲۰۱۰)، پرسشنامه تابآوری (کانر و دیویدسون، ۲۰۰۳) و پرسشنامه عزتنفس (روزنبرگ، ۱۹۶۵) بودند. دادهها با استفاده از آزمون همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه و با نرمافزار SPSS نسخه ۲۷ تحلیل شدند.
یافتهها: نتایج تحلیل همبستگی نشان داد که سهگانه تاریک شخصیت با خود-خاموشی در مردان رابطه مثبت معنادار و بین تابآوری و عزت نفس با خود-خاموشی رابطه منفی معناداری وجود دارد (۰۰۱/۰p‹). همچنین نتایج تحلیل رگرسیون چندگانه نشان داد که ۴۱ درصد از تغییرات متغیر خود-خاموشی در مردان را متغیرهای سهگانه تاریک شخصیت، تابآوری و عزت نفس تعیین میکنند و سایر تبیین این متغیر مربوط به متغیرهای دیگر است (۰۰۱/۰p‹).
نتیجهگیری: نتایج این پژوهش نشان میدهد که سهگانه تاریک شخصیت تأثیر قابل توجهی بر افزایش خودخاموشی در مردان دارد، در حالی که تابآوری و عزت نفس نقش محافظتی در کاهش آن ایفا میکنند. این نتایج میتوانند مبنایی برای طراحی مداخلات روانشناختی مؤثر در جهت کاهش خودخاموشی و تقویت سلامت روان و ارتباطات زناشویی باشند.