۸ نتیجه برای تحریک الکتریکی
الناز انصافی، اکبر عطادخت، نیلوفر میکائیلی، محمد نریمانی، رضا رستمی،
دوره ۱۸، شماره ۷۳ - ( ۱-۱۳۹۸ )
چکیده
زمینه: اختلال وسواس - ناخودداری یکی از اختلالات ناتوان کننده می باشد که هزینه های فردی و اجتماعی گسترده ای به همراه دارد. این اختلال همبودی قابل ملاحظه ای با اختلال های افسردگی و اضطراب دارد و بسیاری از بیماران مبتلا به آن به رواندرمانگری و دارودرمانگری پاسخ نمیدهند. بنابراین آیا درمان های نسل جدید و غیرتهاجمی تحریک مغزی می تواند بر بهبود نشانه های مرضی وسواس - ناخودداری موثر واقع شود؟ هدف: این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی درمانگری غیرتهاجمی تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمه ای کاتدی بر نشانههای مرضی وسواس - ناخودداری، اضطراب و افسردگی بیماران مبتلا به اختلال وسواس - ناخودداری انجام شد. روش: ۳۰ بیمار مبتلا به اختلال وسواس - ناخودداری (۱۵ نفر گروه آزمایشی و ۱۵ نفر گروه پلاسیبو) با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. در مرحله مداخله، آزمودنیهای گروه آزمایشی به مدت ۱۰ جلسه به صورت ۲ جلسه در هفته و هر جلسه ۲۰ دقیقه و با جریان ۲ میلی آمپر، تحت درمان تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجه ای کاتدی قرار گرفتند و آزمودنیهای گروه پلاسیبو تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجه ای شم دریافت کردند. آزمودنی های هر دو گروه با استفاده از مقیاس وسواس - ناخودداری ییل – براون (گودمن و همکاران، ۱۹۸۹) ، مقیاس درجه بندی مقیاس اضطراب هامیلتون(۱۹۵۹) و مقیاس افسردگی بک (۱۹۷۸) در جلسات اول و دهم ارزیابی شدند. یافته ها: نتایج مطالعه حاضر نشان داد که کاربرد تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجه ای کاتدی در کورتکس اوربیتوفرونتال و تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجه ای آنودی در ناحیه O۲ منجر به کاهش معنادار نشانههای مرضی وسواس - ناخودداری (۰/۰۰۱p<)، اضطراب (۰/۰۰۳p<) و افسردگی (۰/۰۰۴p<) در بیماران مبتلا به اختلال وسواس - ناخودداری می شود. نتیجه گیری: تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجه ای کاتودی روش درمانی غیرتهاجمی مؤثری برای بهبود نشانه های مرضی وسواس - ناخودداری، اضطراب و افسردگی در بیماران مبتلا به اختلال وسواس - ناخودداری می باشد
نوشین بصیری، حبیب هادیان فرد، چنگیز رحیمی، عبدالعزیز افلاک سیر،
دوره ۲۰، شماره ۹۸ - ( ۲-۱۴۰۰ )
چکیده
زمینه: اختلال کمبود توجه / بیش فعالی یک اختلال عصبی تحولی مربوط به دوران کودکی است که می تواند تا دوران بزرگسالی نیز ادامه یابد؛ اما اکثر پژوهش ها به بررسی انواع درمان ها در دوره کودکی پرداخته اند و اهمیت این اختلال در بزرگسالی نادیده گرفته شده است. هدف: این پژوهش با هدف بررسی تحریک الکتریکی فراقشری مغز بر بهبود علائم هیجانی و شناختی بزرگسالان مبتلا به اختلال ADHD انجام شد. روش: این پژوهش از نوع آزمایشی همراه با پیش آزمون و پس آزمون بود. جامعه آماری شامل تمامی افراد مبتلا به اختلال ADHD در شهر اصفهان بودند که به یکی از مراکز بزرگ مجهز به درمانهای نوروتراپی مراجعه نموده بودند (۱۲۰ نفر). نمونه شامل ۴۰ نفر از این افراد بودند (۲ گروه ۲۰ نفری). جلسات مداخله شامل ۱۵ جلسه با پروتکل درمانی تحریک نقاط جلویی سر شامل F۳ و F۴ بود. ابزارهای مورد استفاده شامل مقیاس خود گزارش دهی اختلال کمبود توجه / بیش فعالی بزرگسالان (۲۰۰۳)، آزمون استروپ (۱۹۳۵)، آزمون دسته بندی کارت های ویسکانسین (۱۹۸۴)، آزمون برج لندن (۱۹۸۲)، آزمون عملکرد مداوم (۱۹۵۶)، مقیاس مشکلات در تنظیم هیجان (۲۰۰۴) و آزمون تکانشگری آیزنک (۱۹۷۷) بودند. دادهها با استفاده از نرمافزار SPSS نسخۀ ۲۱ و روش تحلیل کوواریانس تجزیه و تحلیل شدند. یافته ها: یافته ها نشان داد که تحریک الکتریکی فراقشری مغز به طور معناداری بر اکثر مؤلفه های بررسی شده در این پژوهش مؤثر بود (۰/۰۰۵ p<). تنها در میانگین مؤلفه فزون کنشی پس از دریافت تحریک الکتریکی فراقشری مغزی بین دو گروه تفاوت معناداری ملاحظه نشد. نتیجه گیری: می توان نتیجه گرفت که تحریک الکتریکی فراقشری مغزی می تواند به عنوان درمان واحد و یا در کنار درمان های روانشناختی دیگر برای درمان اختلال ADHD مورد استفاده قرار گیرد.
عبدالواحد نرماشیری، جواد حاتمی، رضا خسروآبادی، احمد سهرابی،
دوره ۲۰، شماره ۹۹ - ( ۳-۱۴۰۰ )
چکیده
زمینه: کنترل شناختی که به معنای توانایی کنترل رفتارها یا پاسخهای نامناسب است و یکی از مؤلفههای اصلی کارکرد اجرایی است، در افراد دارای باورهای فرا طبیعی دچار نقص است، بنابراین این پژوهش به دنبال پاسخ به این سؤال است که آیا تحریک آنودال tDCS ناحیه rDLPFC بر عملکرد کنترل شناختی افراد دارای باورهای فراطبیعی مؤثر است یا خیر؟ هدف: هدف از مطالعه حاضر تعیین تأثیر تحریک الکتریکی مستقیم از روی جمجمه (tDCS) بر بهبود توانایی کنترل شناختی و بازداری در افراد دارای باورهای فرا طبیعی بود. روش: پژوهش حاضر از نوع طرح شبه آزمایشی پسآزمون با گروه گواه بود که جامعه آماری این پژوهش دانشجویان دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه تهران در سال ۱۳۹۸ بودند که ازاینبین ۳۸ نفر از طریق نمونهگیری در دسترس و با استفاده از مقیاس تجدیدنظرشده باورهای فراطبیعی توبیسیک (۲۰۰۴) که میزان باورهای فراطبیعی در افراد را می سنجد، غربالگری شدند و آنهایی که نمرات بالاتر از میانگین داشتند بهطور تصادفی در گروهها (آزمایش و شم) گمارش شدند. گروه آزمایش (۱۹ نفر) تحریک آند بر روی ناحیه F۴ و همچنین تحریک کاتد در ناحیه FP۱ (یک جلسه ۱۰ دقیقهای تحریک الکتریکی مستقیم فرا جمجمهای ۲ میلیآمپر) دریافت کردند و گروه شم (۱۹ نفر) تحریک ساختگی دریافت کردند. آزمودنی ها در موقعیت تحریک آند و شرایط شبه تحریک از طریق آزمون برو / نرو که برای سنجش کنترل شناختی و بازداری است، مورد ارزیابی قرار گرفتند. یافتهها: نتایج نشان داد بین میانگین نمرات مربوط به خطای ارتکاب (۶/۶۲۱ =۱،۳۶f، ۰/۰۱ p=) و سرعت واکنش (۵/۴۶۸ =۱،۳۶f، ۰/۰۲ p=) در گروههای rDLPFC و شم تفاوت معناداری وجود دارد. بهطوریکه برای آزمودنیهای گروه rDLPFC خطای ارتکاب و سرعت واکنش نسبت به گروه شم، بهطور معناداری کمتر میباشد. نتیجهگیری: تحریک الکتریکی مستقیم از روی جمجمه بر روی rDLPFC افراد دارای باورهای فراطبیعی، می تواند در عملکرد مربوط به کنترل شناختی مؤثر باشد.
پیمان هنرمند، حسن غرایاق زندی، علی مقدم زاده، رضا رستمی،
دوره ۲۱، شماره ۱۱۲ - ( ۴-۱۴۰۱ )
چکیده
زمینه: تفاوت عملکرد قهرمانان ورزشی بیش از زمانهای دیگر به آمادگی ذهنی آنها مربوط میشود و یکی از عوامل مهمی که آمادگی روانی، بدنی و حتی عملکرد را تحت تأثیر قرار می دهد شرایط تنشگر است. با توجه به اینکه tDCS وسیله ای بالقوه برای افزایش عملکرد در بسیاری از زمینه ها فراهم می کند، اما اکتشاف محدودی درزمینه توانشهای پیچیده وجود دارد.
هدف: هدف از مطالعه حاضر بررسی تأثیر تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمهای (tDCS) ناحیه DLPFC بر عملکرد و توجه دیداری بازیکنان والیبال نشسته تحت شرایط تنشگر انجام گرفت.
روش: در این شبه تجربی و با طرح تحقیق پیشآزمون - پسآزمون و دوره پیگیری ۲، ۴ و ۶ روزه، ۲۴ ورزشکار لیگ برتری و ملیپوش والیبال نشسته کشور بهصورت مشارکت داوطلبانه انتخاب، و بهصورت تصادفی در ۲ گروه ۱۲ نفری تمرینات tDCS ناحیه DLPFC و تحریک ساختگی قرار گرفتند. تکلیف پژوهش حاضر آزمون سرویس اصلاح شده والیبال ایفرد بود که شرکت کنندگان در پیشآزمون به اجرای ۱۰ کوشش پرداختند که همزمان با استفاده از دستگاه ردیابی چشم توجه دیداری شرکت کنندگان نیز ثبت گردید. مرحله مداخله در ۶ روز متوالی انجام گرفت که در هرروز بعد از تمرینات مورد نظر شرکت کنندگان به اجرای ۱۰ سرویس والیبال می پرداختند. بلافاصله از مداخله پسآزمون اجرا گردید. ۴۸ ساعت بعد از مرحله پسآزمون، مرحله یادداری اول، ۴۸ ساعت پس از مرحله یادداری اول، مرحله آزمون تنش و ۴۸ ساعت بعد از مرحله آزمون تنیدگی، مرحله یادداری دوم انجام گرفت که شرکت کنندگان در هر یک از مراحل به اجرای ۱۰ سرویس والیبال پرداختند که همزمان با استفاده از دستگاه ردیابی چشم توجه دیداری شرکت کنندگان نیز ثبت گردید.
یافته ها: نتایج آزمون تحلیل واریانس مختلط نشان داد که تمرینات tDCS ناحیه DLPFC بر بهبود دقت سرویس تحت شرایط عادی و آزمون تنیدگی تأثیر معنی داری دارد (۰/۰۱ P<). همچنین نشان داد که تمرینات tDCS ناحیه DLPFC بر افزایش توجه دیداری شرکت کنندگان تحت شرایط عادی و آزمون تنش تأثیر معنی داری دارد (۰/۰۱ P<).
نتیجهگیری: بهطور کلی نتایج مطالعه حاضر بر اهمیت tDCS ناحیه DLPFC بر بهبود عملکرد و توجه دیداری و حفظ عملکرد و توجه دیداری در شرایط تنشگر تأکید دارد.
لیلا برزگری احمد اباد، علی عیسی زادگان، اسماعیل سلیمانی، افسانه مرادی،
دوره ۲۲، شماره ۱۲۲ - ( ۲-۱۴۰۲ )
چکیده
زمینه: تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمهای، یک تکنیک تحریک تعدیل عصبی غیرتهاجمی با تحمل خوب و بدون عوارض جانبی در درمان و بهبود نشانههای وسواسی است که قابلیت تحریکپذیری قشری را به طور مؤثری تعدیل میکند. با این حال، هنوز شواهد قوی و کافی برای استفاده از این روش درمانی در نوجوانان مبتلا به اختلال وسواسی-جبری وجود ندارد.
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمهای بر عاطفه خودآگاه شرم و گناه و حساسیت انزجاری نوجوانان مبتلا به اختلال وسواسی-جبری انجام شد.
روش: در این پژوهش از روش تجربی از نوع تک موردی با طرح سنجش پیوسته و آزمودنیهای متفاوت استفاده شد. جامعه آماری شامل نوجوانان مبتلا به اختلال وسواسی-جبری مراجعه کننده به مرکز مشاوره یاس شهر تبریز بودند که از بین آن ها، تعداد ۴ نفر به روش نمونهگیری هدفمند انتخاب شدند و بر اساس پروتکل گرین و همکاران (۲۰۲۰) تحت مداخلۀ ده جلسهای درمان تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمهای به صورت هفتهای دو بار و هر بار به مدت ۲۰ دقیقه قرار گرفتند. آزمودنیها در مراحل خط پایه، جلسات دوم، چهارم، ششم، هشتم، دهم و یک ماه پیگیری با مقیاس حساسیت انزجاری (هیدت، مککوالی و روزین، ۱۹۹۴)، پرسشنامه احساس گناه (کوگلر و جونز،۱۹۹۲) و پرسشنامه احساس شرم (کوهن، وولف، پانتر و اینسکو،۲۰۱۱) مورد ارزیابی قرار گرفتند. جهت تحلیل دادهها روش ترسیم دیداری، شاخص تغییر پایا، درصد بهبودی و درصد دادههای ناهمپوش استفاده شد.
یافته ها: نتایج نشان داد که درمان تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمهای در کاهش احساس شرم و گناه و حساسیت انزجاری در نوجوانان با اختلال وسواسی-جبری تأثیر معناداری دارد (RCI≥۱/۹۶) و اثرات درمانی در مرحلۀ پیگیری نیز حفظ شده است.
نتیجهگیری: نوجوانان مبتلا به اختلال وسواسی-جبری که تحت درمان تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمهای قرار گرفتند، احساس شرم و گناه و حساسیت انزجاری کمتری را تجربه کردند، استفاده از این روش در درمان نوجوانان مبتلا به اختلال وسواسی-جبری پیشنهاد میشود.
ندا احمدی، حسین علی قنادزادگان، شعبان حیدری،
دوره ۲۲، شماره ۱۲۸ - ( ۸-۱۴۰۲ )
چکیده
زمینه: پژوهش های پیشین به بررسی اثربخشی توانبخشی شناختی و درمان های عصبی بر طیف گسترده ای از اختلالات از جمله ناتوانی یادگیری پرداخته اند. مرور مطالعات انجام شده حاکی از آن است پژوهش های اندکی به بررسی مقایسه ای توانبخشی شناختی و درمانهای عصبی بر ناتوانیهای یادگیری جهت انتخاب بهترین روش درمانی پرداخته اند.
هدف: پژوهش حاضر با هدف مقایسۀ اثربخشی تحریک الکتریکی مغز و توانبخشی شناختی بر هماهنگی چشم و دست کودکان با ناتوانی یادگیری خاص (نارساخوان) ۷ تا ۱۳ ساله انجام شد.
روش: طرح پژوهش حاضر نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون – پس آزمون با گروه گواه بود. جامعۀ آماری شامل تمامی دانش آموزان مبتلا به اختلال یادگیری خاص در مناطق ۷ و ۱۰ شهر تهران در سال ۱۳۹۹ بود. نمونۀ آماری پژوهش از ۳ گروه شرکت کننده، شامل ۲ گروه آزمایش ۱۵ نفری و یک گروه گواه ۱۵ نفری تشکیل شدند که به صورت در دسترس انتخاب و در سه گروه به صورت تصادفی گمارش شدند. ابزارهای جمع آوری دادهها شامل آزمون ارزیابی هماهنگی چشم و دست (فرناندس و همکاران، ۲۰۱۳)، دستگاه tdcs و برنامه توانبخشی شناختی (ماگیو، ۲۰۱۹) بود. دستورالعمل آموزش توانبخشی شناختی مشتمل بر ۲۱ جلسه ۶۰ دقیقهای بود. تحلیل داده ها با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس چندمتغیری، آزمون تعقیبی LSD و نرمافزار spss۲۴ انجام شد.
یافته ها: یافته های پژوهش حاضر نشان داد اثربخشی توانبخشی شناختی بر هماهنگی چشم و دست دانش آموزان نارساخوان بیشتر از اثربخشی با روش تحریک الکتریکی مغز از روی جمجمه بوده است (۰۵/۰ >P).
نتیجه گیری: نتایج این مطالعه می تواند در انتخاب گزینه های درمانی مناسب به درمانگرانی که با کودکان مبتلا به ناتوانی یادگیری کار میکنند، کمک کند. همچنین نتایج مطالعۀ حاضر می تواند کاربردهای مؤثر درمانهای شناختی را بیش از پیش در اختیار متخصصان قرار دهد.
شیوا خلیلی اشکلکی، بیوک تاجری، سارا پاشنگ، مریم کلهرنیا گل کار،
دوره ۲۳، شماره ۱۳۷ - ( ۵-۱۴۰۳ )
چکیده
زمینه: اختلالهای هیجانی شامل هیجانهایی در کودکان است که با سن آنها متناسب نیست، با وضعیت فرهنگی آنها همخوانی ندارد. پژوهشها نشان داده است که هر دو شیوه بازخورد عصبی و تحریک الکتریکی فرا جمجمه ای بر اختلالهای هیجانی مؤثر است. با این حال در زمینه مقایسه تأثیر این دو بر اختلالهای هیجانی در کودکان مبتلا به شب ادراری شکاف تحقیقاتی وجود دارد.
هدف: پژوهش حاضر با هدف مقایسه تأثیر بازخورد عصبی و تحریک الکتریکی فراجمجمهای بر اختلالات هیجانی کودکان مبتلا به شب ادراری به اجرا در آمد.
روش: روش پژوهش حاضر شبه آزمایشی از نوع پیشآزمون – پسآزمون با گروه گواه همراه با پیگیری دو ماهه بود، جامعه آماری این پژوهش، تمامی کودکان مبتلا به شب ادراری مراجعهکننده به مراکز مشاوره آموزش و پرورش منطقه ۵ شهر تهران درسال ۱۴۰۰ بودند. روش نمونهگیری هدفمند بود، ۶۰ کودک انتخاب و سپس به صورت تصادفی در سه گروه ۲۰ نفره گمارده شدند. ابزار پژوهش ﭘﺮﺳﺸﻨﺎﻣﻪ مشکلات رفتاری هیجانی راتر (۱۹۹۱) بود. برنامههای مداخلهای تحریک الکتریکی فراجمجمه ای و بازخورد عصبی در مورد گروه های آزمایش استفاده شد، گروه گواه مداخلهای دریافت نکردند و داده ها با روش آماری تحلیل واریانس مختلط با استفاده از نرمافزار SPSS تجزیه و تحلیل شد.
یافته ها: بین میانگین نمرات پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری نمرات اختلالات هیجانی در مراحل سه گانه پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری درمانی تفاوت معنادار وجود دارد (۰/۰۵ >P). با توجه به میانگین تفاوتها و اینکه میانگین گروه بازخورد عصبی از گروه تحریک الکتریکی فراجمجمه ای بیشتر بوده است. نتایج آزمون بون فرونی نشان داد که روش بازخورد عصبی بر اختلالات هیجانی کودکان مبتلا به شب ادراری مؤثرتر بود.
نتیجهگیری: با هر دو شیوه مداخله بازخورد عصبی و تحریک الکتریکی فراجمجمهای، میتوان اختلالات هیجانی کودکان مبتلا به شب ادراری را کاهش داد و مداخله بازخورد عصبی در درمان شب ادراری کودکان مؤثرتربود.
علیرضا لطفی، علی رضا رجایی، مهدی نیری،
دوره ۲۳، شماره ۱۴۴ - ( ۱۰-۱۴۰۳ )
چکیده
زمینه: آسیب عصبی ناشی از کووید-۱۹ می تواند تأثیر منفی طولانی مدت بر عملکردهای شناختی و کیفیت زندگی بهبودیافتهگان از بیماری کووید-۱۹ داشته باشد. تحریک شناختی مبتنی بر تکالیف رایانهای همراه با تحریک الکتریکی فراجمجمه ای از طریق جریان الکتریکی مستقیم (tDCS) یک رویکرد امیدوارکننده برای مقابله با اختلالات شناختی و به تبع آن کیفیت زندگی این افراد است. ازطرفی، بررسی ها حاکی از آن است که ادبیات پژوهشی درخصوص اثربخشی این روش ترکیبی شکاف تحقیقاتی دارد؛ فاصله ای که نیازمند توجه پژوهشی است.
هدف: پژوهش حاضر با هدف مقایسه تأثیر تحریک شناختی مبتنی بر تکالیف رایانهای با و بدون تحریک فراجمجمهای از طریق جریان الکتریکی مستقیم (tDCS) بر کیفیت زندگی مرتبط با سلامت در بیماران بهبود یافته ازکووید-۱۹ انجام شد.
روش: این پژوهش در قالب طرح نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون – پس آزمون همراه با گروه گواه با پیگیری یک ماهه انجام شد. حجم نمونه پژوهش متشکل از ۴۵ بیمار بهبود یافته از کووید-۱۹ در شهر مشهد بود که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شده و بطور تصادفی در ۳ گروه ۱۵ نفری شامل گروه تحریک شناختی رایانه ای، تحریک شناختی رایانه ای همراه با اعمال تحریک الکتریکی (tDCS) با تحریک آنودال به شیوه تک موضعی و تحریک شناختی رایانه ای همراه با تحریک الکتریکی تصنّعی (شَم) جایگزین شدند. شرکت کنندگان قبل و بعد از مداخله فرم کوتاه ۳۶ سؤالی کیفیت زندگی مبتنی بر سلامت SF-۳۶ (ویر و شربورن، ۱۹۹۲) را تکمیل کردند. برای تحلیل داده ها از آزمون تحلیل واریانس با اندازهگیری های مکرر و نرم افزار ۲۴SPSS استفاده شد.
یافته ها: هر دو روش تحریک شناختی مبتنی بر تکالیف رایانهای به تنهایی و در ترکیب با (tDCS) موجب افزایش میانگین نمرات کیفیت زندگی و زیرمقیاس های آن در بهبودیافتگان از مرحله حاد کووید-۱۹ شدند (۰۵/۰ =p) و این افزایش در مرحله پیگیری یک ماهه نیز پایدار بود. همچنین میان اثربخشی دو درمان در بهبود کیفیت زندگی تفاوت معناداری وجود نداشت.
نتیجه گیری: توانمند سازی شناختی رایانه ای به تنهایی و همراه با تحریک فراجمجمه ای مغز می توانند منجر به ارتقاء کیفیت زندگی وابسته به سلامت در بهبودیافته گان از بیماری کووید-۱۹ شوند. این امر ما را قادر میسازد تا برنامههای توانبخشی فعلی را ارتقاء دهیم و مطابق با نیازهای بیماران بروزرسانی کنیم.