۱۱ نتیجه برای هنر
مریم کیخا، مرجان کیان، عفت عباسی، مجید علی عسگری،
دوره ۲۰، شماره ۱۰۴ - ( ۸-۱۴۰۰ )
چکیده
زمینه: توانمندسازی دانش آموزان با آموزش مهارت های حرفه ای متناسب با شرایط محلی و مهارت های عمومی اشتغال و کارآفرینی، همچون برنامه درسی هنر مبتنی بر هنرهای بومی استان می تواند موضوع و فعالیت مناسبی برای این کار به شمار آید. اما به دلیل عدم حمایت، بسیاری از هنرهای سنتی در مناطق مختلف ایران از جمله سیستان افول نموده و یا در وضعیت نابسامانی به سر میبرند..
هدف: پژوهش حاضر با هدف شناسایی مؤلفههای برنامه درسی هنرهای بومی منطقه سیستان در دوره دوم ابتدایی انجام گرفت.
روش: پژوهش در دو مرحله و با روش پژوهش کیفی انجام پذیرفت. در مرحله اول، اسناد، مقالات و منابع مکتوب در دسترس مرتبط با موضوع، به روش سندکاوی مورد بررسی و داده ها جمع آوری گردید و این گردآوری اطلاعات تا مرحلۀ اشباع نظری ادامه یافت. تجزیه و تحلیل اطلاعات این مرحله، از طریق کدگذاری موضوعی صورت پذیرفت. در مرحله دوم پژوهش به منظور بررسی تجارب زیستۀ هنرمندان بومی منطقه سیستان از روش پدیدارشناسی استفاده شد. در این مرحله، انتخاب شرکت کنندگان به روش نمونه گیری هدفمند ملاک محور، ابزار جمع آوری اطلاعات، مصاحبه نیمه ساختار یافته و روش تجزیه و تحلیل اطلاعات روش کلایزی (۱۹۷۸) بود.
یافته ها: بر اساس یافته های پژوهش؛ ۷ مؤلفه اهداف، محتوا، یادهی - یادگیری، مواد و منابع، فضا و مکان، زمان و ارزشیابی به عنوان مؤلفه های تشکیل دهنده برنامه درسی هنرهای بومی منطقه سیستان استخراج شدند. طبق نتایج پژوهش حاضر در منطقه سیستان باید بر عناصر برنامه درسی (اهداف، محتوا، روش تدریس، مواد و منابع آموزشی، زمان، مکان و ارزشیابی) و نقش هر کدام از این عناصر بر تربیت هنری، توسعه مهارت ها، دانش، توانایی ها و نگرش ها، خلاقیت، موفقیت تحصیلی، تقویت مهارتهای ارتباطی، کلامی و حرکتی، حواس پنج گانه، توسعه قابلیت تفکر دانش آموزان و آموزش اجتماعی، فرهنگی و درسی دانش آموزان با استفاده از هنر و تهیه و تدوین برنامه هایی که آموزش را جذاب، لذت بخش و تأثیرگذارتر کنند؛ تأکید شود.
نتیجهگیری: توجه به دانش بومی، حفظ و ارتقاء دانش و هویت بومی و محلی، پرورش روحیه زیباشناسی و رشد و پرورش قابلیت های وجودی برای بیان هنری در برنامه درسی هنر بومی منظقه سیستان ضروری است و برای تحقق و عملی کردن آن نیاز به پژوهشهای بیشتر در این زمینه است.
ابوالفضل امیریان، پرویز شریفی درآمدی، محمد عسگری،
دوره ۲۱، شماره ۱۲۰ - ( ۱۰-۱۴۰۱ )
چکیده
زمینه: نافرمانی مقابله ای یکی از اختلالات شایع و مخرب دوران مدرسه است که ارتباط نزدیکی با مشکلات دلبستگی دارد. در پژوهشهای مختلف، هنردرمانی والد-کودک در بهبود مؤلفههای دلبستگی مؤثر شناخته شده ولی اثربخشی این روش بر اختلالات برونیسازی شده کودکان کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
هدف: هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی برنامه هنردرمانی والد-کودک تدوین شده توسط محققین پژوهش حاضر بر مؤلفههای دلبستگی و نشانه های اختلال نافرمانی مقابلهای بود.
روش: این پژوهش به شیوهی شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون – پس آزمون با گروه کنترل انجام شد. جامعه آماری، کلیه مراجعین با تشخیص نافرمانی مقابله ای ۷ تا ۹ ساله مراجعه کننده به مرکز مشاوره دانشگاه آزاد اسلامی اراک در بهار سال ۱۴۰۰ بودند که تعداد ۲۴ نفر از آنان به روش نمونه گیری از جامعهی در دسترس انتخاب شدند و به صورت جایگزینی تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. از پرسشنامه های دلبستگی مرکز کاین شیپ (۲۰۰۶) و مقیاس درجه بندی اختلال نافرمانی مقابله ای هومرسون (۲۰۰۶) به عنوان ابزار پژوهش استفاده شد. برنامه هنردرمانی والد-کودک به عنوان متغیر مستقل بر روی گروه آزمایش اجرا گردید و اثربخشی آن با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس چندمتغیره مورد ارزیابی قرار گرفت.
یافتهها: نتایج نشان داد متغیر مستقل به طور معناداری موجب بهبود نمرات در مقیاس ارزیابی مؤلفههای دلبستگی (۸۶/۵۴۲ =, f ۰/۰۱ <p) و زیرمقیاسهای آن وکاهش نشانه های نافرمانی مقابلهای (۴۷/۳۵ =, f ۰/۰۱ <p) شده است.
نتیجهگیری: بنابر یافتههای این پژوهش، هنردرمانی والد-کودک می تواند موجب بهبود مؤلفه های دلبستگی و کاهش نشانههای اختلال نافرمانی مقابله ای شود.
شیرین آرین نژاد، مهدیه صالحی، صادق تقی لو، مهناز استکی،
دوره ۲۲، شماره ۱۲۵ - ( ۵-۱۴۰۲ )
چکیده
زمینه: سندرم ضربه عشقی یکی از سختترین و فراگیرترین تجربهها در زندگی افراد است که ابرازگری هیجان را در افراد دچار مشکل می کند. پژوهشهای متعدد نشان میدهد درمان هیجانمدار بر آسیبهای هیجانی مؤثر است اما تاکنون پژوهشی مبتنی بر کاربرد هنر در کنار درمانهای مبتنی بر هیجان و تجربهگرا انجام نشده است.
هدف: پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی درمان هیجانمدار با کاربرد هنر و درمان هیجانمدار بر ابرازگری هیجان افراد با سندرم ضربه عشقی، انجام شد.
روش: طرح این پژوهش نیمهآزمایشی و از نوع پیشآزمون، پسآزمون و پیگیری سه ماهه با گروه کنترل بود. جامعه پژوهش حاضر مراجعهکنندگان ۲۵ تا ۴۵ ساله با سندرم ضربه عشقی به کلینیکهای روانشناختی منطقه ۲ شهر تهران بود که از بین آنها ۵۱ نفر به روش نمونهگیری هدفمند انتخاب و بهصورت تصادفی در سه گروه ۱۷ نفری (دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل) جایگزین شدند. ابزار سنجش این پژوهش سیاهه ضربه عشق راس (۱۹۹۹) و پرسشنامه ابرازگری هیجانی کینگ و امونز (۱۹۹۰) بود. برای گروه اول درمان هیجانمدار با کاربرد هنر و گروه دوم درمان هیجانمدار گرینبرگ در ۱۲ جلسه ۹۰ دقیقهای اجرا شد. برای تجزیه و تحلیل اطلاعات از روش تحلیل واریانس اندازهگیری مکرر استفاده شد.
یافته ها: نتایج حاکی از آن بود که درمان هیجانمدار با کاربرد هنر و درمان هیجانمدار منجر به افزایش ابرازگری هیجانی در مراحل پسآزمون و پیگیری شده است. همچنین نتایج آزمون تعقیبی بنفرونی نشان داد درمان هیجانمدار با کاربرد هنر بر افزایش ابراز هیجان مثبت، صمیمیت و ابراز هیجان منفی مؤثرتر از درمان هیجانمدار است (۰/۰۵>p).
نتیجهگیری: با توجه به نتایج به دست آمده این نتیجه حاصل میگردد که هنر به عنوان کاتالیزوری در کنار درمان هیجانمدار از طریق باز کردن نیمکره راست، رسیدن به هسته اساسی تروما، ابرازگری سالم هیجانهای مثبت و منفی و پذیرش احساسات منجر به اثربخشی بیشتر درمان هیجانمدار شده است. اجرای این درمان در گروههای دیگر و با نمونههای بیشتر پیشنهاد میشود.
محمد کلثوم، دکتر پریسا داروئی، امیر قمرانی،
دوره ۲۳، شماره ۱۳۸ - ( ۶-۱۴۰۳ )
چکیده
زمینه: مطالعات نشان داده است که جنگ در سوریه به طور قابلتوجهی بر روی سلامت روان کودکان تأثیر گذاشته و باعث افزایش میزان استرس و اضطراب آن ها شده است، پژوهشهای مختلف حاکی از آن است که میزان استرس و اضطراب را میتوان با بهرهگیری از مداخلات هنردرمانی و روانشناختی تعدیل کرد. با وجود این، کاربرد هنردرمانی مبتنی بر مداخلات روانشناختی، در آسیبهای ناشی از جنگ بر کودکان سوری، مغفول مانده است.
هدف: این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی مداخلۀ هنردرمانی بیانگر مبتنی بر برنامه گربه سازگار در کاهش ترس از شکست در کودکان تحت تأثیر جنگ سوریه و دچار استرس آسیب ثانویه (STS) انجام شده است.
روش: طرح پژوهش حاضر نیمهآزمایشی، از نوع پیشآزمون-پسآزمون و پیگیری (۳ ماهه) با گروه گواه بود. جامعه آماری پژوهش، شامل تمامی کودکان ۱۰-۱۲ سال سوری در معرض جنگ بود که از این جامعه آماری، کودکانی که به علت جنگ به شهر السلمیه نقل مکان کرده بودند (۱۵۳ نفر) مورد آزمون مقیاس تشخیصی استرس آسیب ثانویه (براید و همکاران،۲۰۰۴)، قرار گرفتند که تعداد ۴۴ نفر با علائم بیشتر (کسب نمره بالاتر) انتخاب شدند و بر اساس ملاک ورود و خروج، از این کودکان ۲۰ نفر انتخاب و به طور تصادفی در دو گروه ۱۰ نفری آزمایش (گروه مداخله هنردرمانی بیانگر) وگواه گمارده شدند. در جلسات مداخله هنردرمانی از بسته هنردرمانی بیانگر مبتنی بر برنامه گربه سازگار (کلثوم و همکاران، ۲۰۲۳) و برای جمعآوری دادهها از پرسشنامه ارزیابی شکست در عملکرد PFAI (کونروی و همکاران، ۲۰۰۲) استفاده شد. برای تحلیل دادهها نیز تحلیل واریانس اندازهگیری تکرارشده (مکرر) و نرمافزار SPSSv۲۶ مورد استفاده قرار گرفت.
یافته ها: یافتههای پژوهش حاضر نشان داد مداخله هنردرمانی بیانگر مبتنی بر برنامه گربه سازگار بر کاهش علائم ترس از شکست و ابعاد آن (ترس از تجربه شرم و خجالت، ترس از کاهش عزتنفس، ترس از داشتن آیندهای نامعلوم، ترس از دست دادن علاقه افراد مهم و ترس از ناراحت شدن افراد مهم (در کودکان سوری مؤثر بودهاست (۰/۰۵ p<).
نتیجه گیری: با توجه به یافتههای به دست آمده، این نتیجه حاصل شد که هنردرمانی بیانگر مبتنی بر برنامه گربه سازگار می تواند باعث کاهش میزان علائم ترس از شکست و زیرمقیاس های آن بر کودکان متأثر از جنگ شده و تکرار آزمایش در کودکان دیگر متأثر از جنگ با نمونههای بیشتر پیشنهاد میشود.
مهدی خسروی منش، انشالله رحمتی، امیر مازیار،
دوره ۲۴، شماره ۱۴۹ - ( ۵-۱۴۰۴ )
چکیده
زمینه: خلاقیت و خیال از عناصر اساسی در فرایند آفرینش هنری به شمار میآیند. این دو مفهوم در طول تاریخ تفکر فلسفی و روانشناختی مورد توجه متفکران قرار گرفتهاند. این متفکران، هانری کربن و پل ریکور، هر یک به گونهای متفاوت به تحلیل این مفاهیم پرداختهاند. تاکنون مطالعهای به بررسی روانشناختی خلاقیت و خیال در دیدگاه این دو فیلسوف نپرداخته است.
هدف: هدف از انجام پژوهش حاضر بررسی و تحلیل دیدگاههای هانری کربن و پل ریکور در مورد خلاقیت و خیال و نقش این مفاهیم در فهم اثر هنری بود.
روش: این مطالعه یک مروری نقلی بود. با استفاده از کلیدواژههای خلاقیت، خیال، اثر هنری، پل ریکور، هانری کربن، دیدگاه فلسفی در پایگاههای اختصاصی نظیر، SID، Magiran، PubMed، Scopus و Science Direct جستجو انجام شد. تعداد ۲۳ مقاله بازیابی شده و پس از بررسی ملاکهای ورود و خروج، ۱۴ مقاله از جمله مقالاتی که ارتباط مستقیمی با موضوع بحث نداشتند و مقالات با یافتههای تکراری حذف شدند.
یافته ها: کربن، خیال را به عنوان یک "عالم مستقل" معرفی میکند که بین عالم محسوس و عالم معقول است.از دیدگاه کربن، خلاقیت در فرایندهای هنری ناشی از توانایی هنرمند در دسترسی به عالم خیال و تبدیل تجربیات و مفاهیم معنوی به آثار هنری است.ریکور خلاقیت را در قالب فرایند روایتپردازی و تأویل بررسی می کند. او خلاقیت در هنر را نتیجه توانایی هنرمند در ساختن و بازسازی روایتها می داند که تجربیات و احساسات انسانی را به شکلی معنادار به تصویر میکشند.
نتیجهگیری: این مطالعه نشان میدهد که آنها به ارتباط میان خیال، خلاقیت و معنویت تأکید دارند که میتواند به فهم بهتری از نقش معنوی و فرهنگی خیال در جوامع انسانی کمک کند. این دیدگاهها ارتباط عمیق بین ابعاد فرهنگی و هنری انسان را بیشتر مشخص میکند و به توسعه مفاهیمی مانند خلاقیت، معنویت و هنر در حوزههای مختلف انسانی کمک کنند.
واثق جدوع غالی، محمد حسنی، سهیلا احمدی،
دوره ۲۵، شماره ۱۵۹ - ( ۳-۱۴۰۵ )
چکیده
زمینه: در سالهای اخیر، استفاده از روشهای نوین تدریس بهویژه شیوههای هنری و سازماندهندههای گرافیکی در آموزش، بهمنظور ارتقای یادگیری عمیق دانشآموزان، مورد توجه قرار گرفته است. یادگیری عمیق به معنای درک مفهومی و پایدار مطالب آموزشی است که میتواند از طریق روشهای خلاقانه تقویت شود. با این وجود، پژوهشهای موجود بیشتر به تأثیر هر یک از این روشها بهطور جداگانه پرداختهاند و مقایسه اثربخشی این دو روش در یک چارچوب پژوهشی کمتر مورد بررسی قرار گرفته است.
هدف: این پژوهش با هدف مقایسه اثربخشی استفاده از روشهای هنری و سازماندهندههای گرافیکی بر یادگیری عمیق دانشآموزان دوره ابتدایی در درس مطالعات اجتماعی انجام شد.
روش: روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری شامل تمامی دانشآموزان ابتدایی مشغول به تحصیل در مدارس روزانه دولتی در شهر کربلا در سال ۱۴۰۲ به تعداد (۳۲۲۲) نفر بود. از این میان ۹۴ نفر بهعنوان نمونه آماری پژوهش به شیوه نمونهگیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار گردآوری دادهها پرسشنامه سطوح یادگیری عمیق (الفیل، ۲۰۱۸) بود. برای تحلیل دادهها از آزمون تحلیل کواریانس چندمتغیره با استفاده از نرم افزار spss نسخه ۲۷ استفاده شد.
یافتهها: یافتهها نشان داد که بین دو گروه آزمایش در تمامی مولفههای یادگیری عمیق به استثنای مولفه فراخواندن و یادآوری تفاوت معنادار است (۰۵/۰>P). همچنین میان هر دو گروه آزمایش در مقایسه با گروه گواه در تمامی مولفههای مربوط به یادگیری عمیق تفاوت معنادار برآورد شد (۰۵/۰>P). همچنین بررسی اختلاف میانگینها بیانگر آن بود که گروه آموزش با استفاده از روشهای هنری اثربخشی بیشتری دارد.
نتیجهگیری: با توجه به ابعاد کاربردی این مطالعه، میتوان نتیجهگیری کرد که معلمان و طراحان برنامههای درسی باید این روشها را در فرآیند تدریس خود گنجانده و از آنها بهعنوان ابزاری برای ارتقاء درک مفاهیم پیچیده و افزایش انگیزه و مشارکت دانشآموزان استفاده کنند.
الاء مکی خضیر، محمد حسنی،
دوره ۲۵، شماره ۱۵۹ - ( ۳-۱۴۰۵ )
چکیده
پژوهش حاضر باهدف تأثیر یادگیری مبتنی بر مسئله بر تفکر خلاق، کنترل ادراکی و گرایش به تفکر انتقادی دانش آموزان در آموزش هنرهای تجسمی شهر کربلا انجام گرفت. . پژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیشآزمون ـ پسآزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش کلیه دانش آموزان در آموزش هنرهای تجسمی شهر کربلا به تعداد ۱۲۷۹ نفر بود. نمونه انتخابی این پژوهش شامل ۳۰ نفر از دانش اموزان بودند که به صورت تصادفی در یک گروه آزمایش و یک گروه گواه (۱۵ نفر برای هر گروه) قراردادهشده بودند.
ابزار ها : ابزارهای پژوهش در این تحقیق پرسشنامه مهارتهای تفکر انتقادی فرم ب کالیفرنیا، پرسشنامه مهارت تفکر خلاق(کوپر،۲۰۰۳) پرسشنامه کنترل ادراکی(ویز،۲۰۰۵) بود و روش تدریس یادگیری مبتنی بر مسئله آموزش هنر های تجسمی به اعضای گروه آموزش داده شد. دادهها با استفاده از تحلیل کوواریانس چند متغیره تحلیل گردید.
یافتهها: یافته ها نشان داد بین گروه ها در سطح ۰۵/۰>P تفاوت معنی دار وجود داشت لذا یادگیری مبتنی بر مسئله توانسته بود تفکر خلاق و کنترل ادراکی در دانش آموزان در آموزش هنرهای تجسمی در مرحله پس آزمون بهبود دهد. همچنین یادگیری مبتنی بر مسئله توانسته بود کنترل تحصیلی ، کنترل رفتاری و کنترل اجتماعی در دانش آموزان در آموزش هنرهای تجسمی در مرحله پس آزمون بهبود دهد. و یادگیری مبتنی بر مسئله توانسته بود گرایش به تفکر انتقادی در دانش آموزان در آموزش هنرهای تجسمی در مرحله پس آزمون بهبود دهد.
نتیجهگیری: و با توجه به این که میانگین نمرات گرایش به خلاقیت در گروه آزمایش از میانگین گروه کنترل در پس آزمون بالاتر بود این تفاوت به نفع گروه آزمایش بود. یعنی یادگیری مبتنی بر مسئله توانسته بود گرایش به خلاقیت، گرایش به پختگی و گرایش به تعهد در دانش آموزان در آموزش هنرهای تجسمی در مرحله پس آزمون بهبود دهد.
اسماء منذز دلالی المدحتی، محمد حسنی،
دوره ۲۵، شماره ۱۵۹ - ( ۳-۱۴۰۵ )
چکیده
ابزارهای پژوهش در این تحقیق پرسشنامه خودپنداره تحصیلی یس یسن چین(۲۰۰۴)، پرسشنامه عزت نفس روزنبرگ(۱۹۶۵) و پرسشنامه روابط با همسالان هادسون (۱۹۹۲) بود و روش تدریس کاربرد فناوری اطلاعات در آموزش هنر درمانی به اعضای گروه آموزش داده شد. دادهها با استفاده از تحلیل کوواریانس چند متغیره تحلیل گردید.
یافتهها: یافته ها نشان داد بین گروه ها در سطح ۰۱/۰>P در نمرات عزت نفس و ابعاد عزت نفس مثبت و عزت نفس منفی تفاوت معنی دار وجود داشت همچنین میانگین نمرات خودپنداره و ابعاد عمومی، آموزشگاهی و غیرآموزشگاهی در گروه آزمایش از میانگین گروه کنترل در پس آزمون بالاتر بود این تفاوت به نفع گروه آزمایش بود. یعنی کاربرد فناوری اطلاعات در آموزش هنر درمانی توانسته بود خودپنداره و ابعاد عمومی، آموزشگاهی و غیرآموزشگاهی دانشجویان شهر بابل در مرحله پس آزمون افزایش دهد.
نتیجهگیری: ونتایج نشان داد بین گروه ها در نمرات ارتباط با همسالان در سطح ۰۵/۰>P تفاوت معنی دار وجود داشت لذا کاربرد فناوری اطلاعات در آموزش هنر درمانی توانسته بود نمرات ارتباط با همسالان دانشجویان شهر بابل در مرحله پس آزمون افزایش دهد،که پیشنهاد می شود اساتید نمونه کارهای دیجیتالی را پیاده سازی کنند که در آن دانش جویان بتوانند به طور منظم آثار هنردرمانی خود را آپلود کنند، رشد شخصی خود را بررسی کنند و تغییرات در خودپنداره خود را پیگیری کنند.
مقتدی حسن نصیف مظلوم التمیمی، بهناز مهاجران،
دوره ۲۵، شماره ۱۵۹ - ( ۳-۱۴۰۵ )
چکیده
هدف: هدف از این تحقیق بررسی مدل یابی ساختاری تأثیر خودکارآمدی و اشتیاق به کار معلمان رشته هنر بر انگیزش و نگرش دانش آموزان به هنر پایه سوم مقطع متوسطه استان واسط بود. جامعه آماری پژوهش کلیه دانش آموزان به هنر پایه سوم مقطع متوسطه
ابزار ها : با توجه به جدول نمونه گیری کرجسی -مورگان (۱۹۷۰) نمونه تحقیق ۳۳۱ نفر از بین دانش آموزان به صورت نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شد. برای گردآوری داده ها از پرسشنامه های خودکارآمدی شرر و همکاران (۱۹۸۲ ) پرسشنامه ی اشتیاق کاری سالانوا وشوفلی (۲۰۰۴ )، مقیاس مقیاس نگرش به یادگیری هنر فیلانی( ۲۰۰۳)، پرسشنامه انگیزش تحصیلی هارتر(۱۹۸۰) استفاده شد.
یافتهها: پایایی پرسشنامه ها به ترتیب ۹۲/۰، ۹۲/۰ ، ۸۸/۰ و ۸۰/۰بدست آمد. نتایج نشان داد خودکارآمدی معلمان رشته هنر بر انگیزش دانش آموزان به هنر پایه سوم مقطع متوسطه استان واسط (۳۲۰/۰= β) تاثیر داشت واشتیاق به کار معلمان رشته هنر بر انگیزش دانش آموزان به هنر پایه سوم مقطع متوسطه استان واسط (۲۴۶/۰= β) تاثیر داشت همچنین خودکارآمدی معلمان رشته هنر بر نگرش دانش آموزان به هنر پایه سوم مقطع متوسطه استان واسط (۴۱۳/۰= β) تاثیر داشت. همچنین اشتیاق به کار معلمان رشته هنر بر نگرش دانش آموزان به هنر پایه سوم مقطع متوسطه استان واسط (۳۱۵/۰= β) تاثیر داشت
نتیجهگیری: لذا پیشنهاد می شود معلمان با تعیین اهداف کوچک و دست یافتنی برای دانش آموزان در پروژه های هنری خود، خودکارآمدی خود را افزایش دهند و در نتیجه، به دانش آموزان انگیزش دهند.
مهدی بشار صبری عباس الجاسم، حسن قلاوندی،
دوره ۲۵، شماره ۱۵۹ - ( ۳-۱۴۰۵ )
چکیده
پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر تدریس مبتنی بر ابزار های آموزش هنری بر تحلیل رفتگی تحصیلی دانش آموزان با تأکید بر نقش میانجی سازگاری تحصیلی برای دانش آموزان سال سوم متوسطه در استان ذی قار انجام گرفت.
روش: روش پژوهش حاضر این پژوهش ازنظر روش توصیفی – همبستگی از نوع معادلات ساختاری بود، جامعه آماری را کلیه دانش آموزان پایه سوم متوسطه به تعداد ۲۶۰۰ نفر تشکیل داد، با استفاده از جدول نمونهگیری کرجسی و مورگان(۱۹۷۰) تعداد ۳۳۵ نفر نمونه با استفاده از روش نمونهگیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند، جهت جمعآوری دادههای تحقیق از پرسشنامه شامل آموزش هنر جهاندیده (۱۳۸۹) ، تحلیل رفتگی تحصیلی مسلش (۱۹۷۰) و سازگاری تحصیلی بیکر و سریاک (۱۹۸۴) استفاده شد.
یافتهها: . یافتهها نشان داد. ضریب تاثیر تدریس مبتنی بر ابزار های آموزش هنری بر تحلیل رفتگی تحصیلی در بین دانش آموزان سال سوم متوسطه در استان ذی قار (۰۹۹/۰-= β) تاثیر نداشت. وضریب تاثیر تدریس مبتنی بر ابزار های آموزش هنری بر سازگاری تحصیلی در بین دانش آموزان سال سوم متوسطه در استان ذی قار (۵۵۶/۰= β) تاثیر داشت
نتیجهگیری: پیشنهاد می شود معلمان باید انواع ابزارهای آموزش هنر مانند هنرهای تجسمی، نمایش، موسیقی و نوشتن خلاق را در برنامه های درس خود ادغام کنند تا یادگیری را برای دانش آموزان جذاب تر و مرتبط تر کنند و از تحلیل رفتگی تحصیلی جلوگیری شود.
عزالدین محمود خلف، حسن قلاوندی، محمد حسنی،
دوره ۲۵، شماره ۱۶۰ - ( ۴-۱۴۰۵ )
چکیده
هدف: پژوهش حاضر باهدف نقش آموزش هنر، هوش هیجانی و ابزارهای ارتباطی نوین در سازگاری تحصیلی و امید تحصیلی و رابطه آنها با نقش میانجی خودکارآمدی تحصیلی انجام گرفت.
روش: روش پژوهش حاضر توصیفی – همبستگی از نوع معادلات ساختاری بود، جامعه آماری آن شامل کلیه ی دانشجویان آموزش هنر در سطح دانشگاه در استان کرکوک به تعداد ۳۸۰ نفر بودند که با استفاده از فرمول کرجسی و مورگان(۱۹۷۰) تعداد ۱۸۱ نفر نمونه با استفاده از روش نمونهگیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند
یافتهها: . نشان داد آموزش هنر بر سازگاری تحصیلی (۰۲۱/۰= β) تاثیر نداشت. ولی بر امید تحصیلی (۴۷۴/۰= β) و بر خودکارآمدی تحصیلی (۶۱۲/۰= β) تاثیر داشت . و بر طبق نتایج ابزارهای ارتباطی نوین بر سازگاری تحصیلی (۲۷۳/۰= β) ، امید تحصیلی (۱۷۴/۰= β) و خودکارآمدی تحصیلی (۳۲۴/۰= β) تاثیر داشت. همچنین هوش هیجانی بر سازگاری تحصیلی (۳۹۱/۰= β) ، امید تحصیلی (۱۳۳/۰= β) و خودکارآمدی تحصیلی (۴۰۱/۰= β) تاثیر داشت
نتیجهگیری: بین ابزارهای ارتباطی نوین با سازگاری تحصیلی با نقش میانجی خودکارآمدی تحصیلی (۳۵۸/۰ = r) رابطه معنی دار وجود داشت. بین آموزش هنر با امید تحصیلی با نقش میانجی خودکارآمدی تحصیلی (۲۱۶/۰ = r) رابطه معنی دار وجود داشت. بین هوش هیجانی با امید تحصیلی با نقش میانجی خودکارآمدی تحصیلی (۱۴۲/۰ = r) رابطه معنی دار وجود داشت. بین ابزارهای ارتباطی نوین با امید تحصیلی با نقش میانجی خودکارآمدی تحصیلی (۱۱۴/۰ = r) رابطه معنی دار وجود داشت